جدول جو
جدول جو

معنی ضیافت - جستجوی لغت در جدول جو

ضیافت(پسرانه)
مهمانی
تصویری از ضیافت
تصویر ضیافت
فرهنگ نامهای ایرانی
ضیافت
مهمان داری، مهمانی، مهمان شدن
تصویری از ضیافت
تصویر ضیافت
فرهنگ فارسی عمید
ضیافت
مهمانی، مهمانداری
تصویری از ضیافت
تصویر ضیافت
فرهنگ لغت هوشیار
ضیافت((فَ))
مهمان شدن، مهمانی، مهمانی باشکوه
تصویری از ضیافت
تصویر ضیافت
فرهنگ فارسی معین
ضیافت
سور، بزم
تصویری از ضیافت
تصویر ضیافت
فرهنگ واژه فارسی سره
ضیافت
بزم، پذیرایی، جشن، مهمانی، میهمانی، ولیمه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عیافت
تصویر عیافت
فال گرفتن از روی پرواز پرنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از یافت
تصویر یافت
یافتن، پیدا کردن، دریافتن، حس کردن
یافت شدن: پیدا شدن
فرهنگ فارسی عمید
(فَ)
ناسرگی و ناسره شدن. (غیاث). ناسرگی زر و سیم. (ناظم الاطباء). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(فَ نَ / نِ)
مهمانخانه: به ضیافت خانه عقارب نواهس و حیّات لواحس بشتافت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 456).
از ضیافت خانه درد تو دل نومیدنیست
هر نصیبی زآن سر خوان با جگرخواران رسید.
کمال خجندی
لغت نامه دهخدا
(گُ)
کسی که بمهمانی رود. میهمان.
- امثال:
ضیافت خور خوش آمدگوی باشد. (جامع التمثیل)
لغت نامه دهخدا
(قُ کَ دَ)
یافتن، (از ناظم الاطباء)، پیداشدگی، حصول و انکشاف، (ناظم الاطباء)، پیدا کردن، تحصیل کردن، به دست آوردن، دریافت، درک: سبب یافتن طلب بود و سبب طلبیدن یافت، (کشف المحجوب)،
همه خربندگان خر شده گم
یافت خر خواهند و من گم خر،
سوزنی،
و شکر یافت لذت علم به مقدار امکان و استطاعت میگزاردند، (تاریخ بیهق)،
آرزو چون نشاند شاخ طمع
طلبش بیخ و یافت برگ و بر است،
خاقانی،
طمع آسان ولی طلب صعب است
صعبی یافت از طلب بتراست،
خاقانی،
عزم جفت طلب است و طلب آبستن یافت
یافت را در طلب امکان به خراسان یابم،
خاقانی،
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه
بس کن حدیث یافت طلب را بجان طلب،
خاقانی،
و بعد از نیل مطلوب و یافت مقصود، (تاج المأثر)،
- بازیافت، دوباره به دست آوردن، حصول،
- دریافت، وصول، تحصیل، به دست آوردن،
، مخفف یافته (صفت مفعولی از یافتن) : گفت ای رابعه این به چه یافتی گفت به آنکه همه یافت ها گم کردم در او، (تذکرهالاولیاء عطار)،
- نایافت، یافت نشدنی، نایاب و میسر ناگشته، (ناظم الاطباء)، نایاب: چون آوازۀ یاغی نبود و تغار نایافت شهزاده انبارچی و لشکرهای عراق و آذربایجان را اجازت انصراف فرمود، (تاریخ غازانی ص 36)، چون آبادانی و الوس و ولایت دور بود و شراب نایافت فرمان نفاذ یافت که امرا به آب یارشمیشی کنند، (تاریخ غازانی ص 53)، و رجوع به نایافت شود،
- نایافت، نایابی:
کسی کو بمیرد ز نایافت نان
ز برنا و از پیرمرد و زنان،
فردوسی،
و بسبب نایافت غذا عظیم در زحمت بودند، (تاریخ غازانی ص 34)،
- یافت شدن، حاصل و میسر شدن، (آنندراج)، به دست آمدن: خرواری گندم که در سال گذشته سی دینار یافت نمی شد به شش دینار در وجه خزانه بر مردم طرح می کردند، (تاریخ وصاف از آنندراج)،
، دانستن، شناختن، ادراک
لغت نامه دهخدا
نام یکی از دهستانهای بخش هوراند شهرستان اهر است که از 39 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده و جمعیت آن در حدود 4872 تن و مرکز آن ده گنجوبه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)، حمداﷲ مستوفی، (در ذکر آذربایجان) آرد: یافت ولایتی است و قرب بیست پاره دیه است در میان بیشه و هوایش به گرمی مایل است حاصلش غله و اندکی میوه حقوق دیوانیش مبلغ چهار هزار دینار مقرر است، (نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 84)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
ریافه. (یادداشت مؤلف). رجوع به ریافه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ضیافه، (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از یافت
تصویر یافت
پیدا کردن، بدست آوردن تحصیل کردن، دانستن شناختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیافت
تصویر زیافت
ناسرگی و ناسره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیافت کردن
تصویر ضیافت کردن
مهمانی کردن مهمانی دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیافت خور
تصویر ضیافت خور
کسی که زیاد به مهمانی رود، مهمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیافت ختنه سوران
تصویر ضیافت ختنه سوران
شب پاسی (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیافت خانه
تصویر ضیافت خانه
محل ضیافت مهمانسرای مهمانخانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارت ضیافت
تصویر کارت ضیافت
سور برگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیافت
تصویر عیافت
((عِ فَ))
فال گرفتن از روی پرواز پرنده
فرهنگ فارسی معین