جدول جو
جدول جو

معنی ضوامر - جستجوی لغت در جدول جو

ضوامر
(ضَ مِ)
جمع واژۀ ضامر. (دهار). رجوع به ضامر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضامر
تصویر ضامر
لاغر، انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اوامر
تصویر اوامر
امرها، فرمان ها، حکم ها، کارها، جمع واژۀ امر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مِ)
جمع واژۀ امر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). حکم ها و فرمان ها. (آنندراج). مقابل نواهی.
لغت نامه دهخدا
(ضَ مِ)
جمع واژۀ ضامن. (منتهی الارب). رجوع به ضامن شود
لغت نامه دهخدا
(عَ مِ)
جمع واژۀ عامره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به عامره شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ مَ)
حوک. حوک خوانند و آن بادروج است. (اختیارات بدیعی). بادروج. (فهرست مخزن الادویه) ، گل بستان افروز است و آن را تاج خروس هم می گویند و بوییدن آن عطسه آورد. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
باریک میان. (مهذب الاسماء). باریک اندام. جمل ٌ ضامر، شتر باریک اندام لاغر. (منتهی الارب). اشتر باریک میان. (دهار) ، دقیق لطیف. ج، ضوامر، قضیب ٌ ضامر، شرم آب بشده
لغت نامه دهخدا
تصویری از اوامر
تصویر اوامر
جمع امر، حکم ها و فرمانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضامر
تصویر ضامر
باریک اندام، خوابیده: نره باریک انداک باریک میان، دقیق لطیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضامر
تصویر ضامر
باریک اندام، دقیق، لطیف
فرهنگ فارسی معین