جدول جو
جدول جو

معنی ضهبا - جستجوی لغت در جدول جو

ضهبا
(ضَ)
کمانی که در آن آتش اثر کرده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صهبا
تصویر صهبا
شراب انگوری مایل به سرخی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شهبا
تصویر شهبا
اشهب، سپاه گران و مسلح، سال سخت، خشک سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هبا
تصویر هبا
خاک نرم که از زمین بلند شود و در هوا پراکنده گردد، گرد و غبار
هبای منثور: گرد پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
شهباء. مؤنث اشهب به معنی خاکستری رنگ مایل به سیاهی. (ناظم الاطباء) ، مادیان سفید و سیاه که سفیدی آن غالب باشد بر سیاهی. (غیاث) :
با نور او چو خنجر حیدر شد
گلبن قوی چو دلدل شهبا شد.
ناصرخسرو.
کآن کوردل نیارد پذرفتن
پند سوار دلدل شهبا را.
ناصرخسرو.
به کمترین صلت از مجلس امیر عمید
خری بر آخر بندم چودلدل شهبا.
سوزنی.
نوروز برقع از رخ زیبا برافکند
برگستوان به دلدل شهبا برافکند.
خاقانی.
رجوع به شهباء شود.
- عنبر شهبا، عنبر اشهب. عنبر دورنگ. عنبر آمیخته به سپیدی:
مرغک خطاف را عنبر بماند در گلو
چون به خوردن قصد سوی عنبر شهبا کند.
منوچهری.
، استر سرکش گازگیرندۀ لگدزن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جواد مجدزاده. (1326-1364 هجری قمری). ملقب به صهبا. مدیر ابنیۀ تاریخی اصفهان و یزد و کرمان و جوانی فاضل و هنرمند و خوش قریحه و شاعر بود، وی پسر مرحوم شیخ احمد مجدالاسلام کرمانی مدیر روزنامه های مشهور ندای وطن و کشکول و محاکمات (متوفی رمضان 1341 هجری قمری) است که پس از تکمیل تحصیل در تهران ابتدا به سرپرستی کاوشهای تاریخی شهر شاپور گازرون، سپس بریاست ابنیۀ تاریخی اصفهان و یزد و کرمان منصوب گردید. مرحوم صهبا در دورۀ تصدی این مقام در تعمیر ابنیۀ تاریخی شهرهای فوق بخصوص اصفهان جهد بسیار بخرج داد مخصوصاً تعمیر گنبد مدرسه چهارباغ و مسجد شاه و قسمتهای مختلف مسجد جامع اصفهان از خدمات عمده اوست. وفات صهبا در تاریخ نهم جمادی الاخره سنۀ 1364 هجری قمری/ سی ویکم اردی بهشت 1324 هجری شمسی در اصفهان رخ داد ونعش آن مرحوم را بنابه وصیت خود او در جنب مزار بابارکن الدین در تخت فولاد اصفهان به خاک سپردند. صهبا در آخر عمر در اصفهان به نشر روزنامه ای ادبی و تاریخی به نام ’سرنوشت’ اشتغال داشت. (وفیات معاصرین بقلم محمد قزوینی مجلۀ یادگار سال پنجم شمارۀ 4 و 5)
لغت نامه دهخدا
(مُ هََ بْ با)
هبأشده. نرم کوفته شده. نیک ساییده و سحق شده. همانند سرمۀ نرم سوده گشته: دو بار کوفتن و ازحریر فروکردن چون غباری. (از ذخیرۀ خوارزمشاهی)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ضهب القوم، هر جنس مردم بهم آمیخته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِجْ جی زا)
برگردانیدن چیزی را به آتش و تغییر دادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
درختی است شبیه به بلوط. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
گونه ای باز که به رنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفید فام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر را غالبا بنام طرلان و قوش و باز نامند. این پرنده جزو شکاریان زرد چشم و اندامی بسیار شکیل و زیبا دارد. پنجه و منقارش پر قدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است. محل زندگی شاهباز بیشتر در دشت های سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت کرده و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد می شوند و اواسط اسفند ماه به موطن اصلی خود باز می گردند. محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است شهباز تیقون توغان طرلان باز فید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهبا
تصویر صهبا
مونث اصهب سرخ و سفید، شراب انگوری می
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هبا
تصویر هبا
گرد وغبارهوا که ازروز درآفتاب پیداآید وشبیه به دوداست: (مجره چون ضیاکه انداوفتد بروزن ونجوم اوهبای او) (منوچهری) یا هبا وهدر (هباوهدر)، ضایع شده، رایگان مفت، ماده ای که مصوربصور اجسام عالم است وهمه ازاوپیدا میگردند واوراعنقاگفته اندو حکما هیولی خوانند، کم عقل، وزنی برابر 1741824 ازحبه یا 000000029 ازغرامواحد وزن برابر 6، 1 ذره ومساوی 72، 1 قطمیر: (نقیری هشت قطمیراست وانگه ده ودوذره آمد وزن قطمیر) (هبارانصف ثلث ذره بشمار بهرخمسی ازآن یک وهمه برگیرخ)
فرهنگ لغت هوشیار
باده، خمر، ساغر، شراب، مشروب، مل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تباه، ضایع، نابود
فرهنگ واژه مترادف متضاد