جدول جو
جدول جو

معنی ضنوکه - جستجوی لغت در جدول جو

ضنوکه
(حِ بَ)
ضنک. ضنأکه. تنگ شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَثْیْ)
ضنک. ضنوکه. تنگ شدن. (منتهی الارب). تنگ عیش شدن. (تاج المصادر) ، سست رای و ضعیف عقل و سست بدن و سست جان گردیدن، ضنک (مجهولاً) ، بزکام گرفتار گشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ کَ)
کوهی است و جمع آن شنائک است به اعتبار اجزای آن. (منتهی الارب). کوهی است به بدر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضُ کَ)
آنچه مردم را به خنده آرد، و آنکه بر وی مردمان خندند. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ضَ کَ)
تأنیث ضحوک. (غیاث) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(ضُ کَ)
ضناک. زکام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضناکه
تصویر ضناکه
تنگ شدن، سست خرد شدن، سست اندام شدن، چاییدن سرما خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوکه
تصویر نوکه
دهش، بوسه
فرهنگ لغت هوشیار