جدول جو
جدول جو

معنی ضن - جستجوی لغت در جدول جو

ضن
(ضِن ن)
دوست خالص. (دهار). خاص و مخصوص. گویند: هو ضنّی، یعنی او خاص به من است. و فلان ضنّی من بین اخوانی، یعنی فلان در میان برادران من اختصاص مانندی به من دارد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضن
(حَ رَ بَ)
ضنانه. زفت گردیدن و زفتی کردن. (منتهی الارب). بخیلی کردن. (زوزنی) (دهار) (تاج المصادر) (منتخب اللغات)
لغت نامه دهخدا
ضن
(ضَ نِنْ)
بیمار. گویند: ترکته ضنی ً و ضنیاً. (منتهی الارب). ج، اضناء
لغت نامه دهخدا
ضن
زفتی، زفتی کردن، زفت گردیدن (زفت بخیل)
تصویری از ضن
تصویر ضن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضنین
تصویر ضنین
بخیل، خسیس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضنت
تصویر ضنت
خساست به خرج دادن، بخل کردن، دریغ کردن
ضنت کردن (نمودن): ضننت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضنت نمودن
تصویر ضنت نمودن
خساست به خرج دادن، بخل کردن، دریغ کردن، ضنت کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضنت کردن
تصویر ضنت کردن
خساست به خرج دادن، بخل کردن، دریغ کردن، ضنت نمودن
فرهنگ فارسی عمید
(ضَنْوْ / ضِنْوْ)
فرزند. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضِنْ نَ)
نام پنج قبیله است: ضنه بن سعد در قضاعه و ضنه بن عبدالله درعذره و ضنه بن حلاّف در اسد و ضنه بن خزیمه و ضنه بن العاص در ازد و ضنه بن عبدالله در نمیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِنْ نَ)
ابن عبدبن کثیر بن عذره قضاعی از قحطان. جدی جاهلی است. و منازل فرزندان وی بشام بوده است. (الاعلام زرکلی ج 2 ص 440)
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
ضنک. ضنأکه. تنگ شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
زن دو دوست گیرنده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ بَ)
ضن ء. ضناء. ضن ء. بسیاربچه شدن زن و جز از زن. (منتهی الارب). بسیارفرزند شدن. (تاج المصادر) (زوزنی) ، بسیار شدن شتران. (منتهی الارب). بسیار شدن مال. (تاج المصادر) ، رفتن و پنهان شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ کَ)
ضناک. زکام. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ نَ)
مرد دلاور پخته کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُنْ نا)
ابوضنی سعید بن ضنی. محدث است. (منتهی الارب). عنوان محدث تنها به کسی داده می شد که هم علم و هم تقوای لازم برای نقل حدیث را دارا بود. این افراد با حفظ سنت نبوی، در برابر تحریف ها ایستادند و با نوشتن کتاب های حدیثی معتبر، دین اسلام را به شکل صحیح به نسل های آینده منتقل کردند. آنان نه تنها ناقلان حدیث، بلکه نگهبانان فرهنگ اسلامی بودند که با جدیت در انتقال صحیح معارف اسلامی کوشیدند.
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
رودباری است در پائین سراه، آبش بدریا ریزد، و آن یکی از مخلافهای یمن است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
معرب از بربری، مهات، و آن قسمی از آهوست بزرگ بارنگ سفید و سیاهی در گردن با شاخهای بزرگ لولبی
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(حَجْءْ)
ضناکه. ضنوکه. تنگ شدن. (منتهی الارب) (زوزنی). تنگ عیشی. تنگ عیش شدن. (تاج المصادر). دست تنگی
لغت نامه دهخدا
(حِ)
ضناء. بسیاربچه شدن زن، بسیار شدن و زیاده گشتن بهرۀ کسی، بیمار شدن یا بازگردیدن بیماری کسی. (منتهی الارب) ، نزار شدن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(ضِ فِ)
سست بطش. سست گرفت، زود شکسته شونده، سست، ناکس، زودرنج. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
زندگانی تنگ. تنگدستی. (منتهی الارب). عیش تنگ. (منتخب اللغات) ، مرد سست تدبیر و عقل و ضعیف بدن و جان. (منتهی الارب). ضعیف رای و ضعیف تن. (منتخب اللغات) ، خادم که بر نان خدمت کند. (منتهی الارب). کردی خوردی، بریده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
بخیل. (منتخب اللغات) (دهار) (مهذب الاسماء). شحیح. زفت و ناکس. (منتهی الارب). ج، اضنّه، اضنّاء. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضنا
تصویر ضنا
بسیار فرزندی: زن، فزونی بهره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضناک
تصویر ضناک
چایمان سخت نیرومند، درخت انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضناکه
تصویر ضناکه
تنگ شدن، سست خرد شدن، سست اندام شدن، چاییدن سرما خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنانت
تصویر ضنانت
بخیلی کردن، بخل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنائن
تصویر ضنائن
به گونه رمن بر جستگان بر کشیدگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنائن الله
تصویر ضنائن الله
بر کشیدگان خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنت
تصویر ضنت
دریغ کردن، بخل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنی
تصویر ضنی
بیماری پوشیده که هر گاه گمان بهی کنند باز گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنیک
تصویر ضنیک
زندگانی تنگ، سست رای، سست خرد، پیشیار زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضنین
تصویر ضنین
ناکس، حسود
فرهنگ لغت هوشیار