جدول جو
جدول جو

معنی ضمان - جستجوی لغت در جدول جو

ضمان
قبول کردن، پذیرفتن، در فقه و حقوق برعهده گرفتن وام دیگری، در فقه و حقوق التزام اینکه هرگاه چیزی از میان رفت مثل یا قیمت آن را بدهند، حمایت، ضامن
تصویری از ضمان
تصویر ضمان
فرهنگ فارسی عمید
ضمان
(ضَ)
ابن بشیر انصاری. وی به امر یزید بن معاویه با سی سوار امام علی بن الحسین (ع) و اسرای اهل البیت را همراه خود از شام بمدینه برد. (از حبیب السیر ص 28)
لغت نامه دهخدا
ضمان
(ضِ)
اندرون نامه. ج، اضمان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
ضمان
ضمانت، پذیرفتن، کفالت، ضامنی
تصویری از ضمان
تصویر ضمان
فرهنگ لغت هوشیار
ضمان
((ضَ))
پذیرفتن، بر عهده گرفتن وام دیگری را، ضمانت، ملتزم شدن به این که هرگاه کسی به عهد خود وفا نکرد از عهده خسارت برآید
تصویری از ضمان
تصویر ضمان
فرهنگ فارسی معین
ضمان
پیمان، تعهد، ذمه دار، ضمانت، عهد، عهده گیر، کفالت، وعده
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امان
تصویر امان
(پسرانه)
ایمنی، آرامش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رمان
تصویر رمان
(دخترانه)
انار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زمان
تصویر زمان
(پسرانه)
جریانی پیوسته، بی آغاز، و بی انجام که در طی آن حوادثی برگشت ناپذیر از گذشته به حال تا آینده رخ میدهد، به صورت پسوند همراه با بعضی نامها می آید و نام جدید می سازد مانند فرخ زمان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سمان
تصویر سمان
(دخترانه و پسرانه)
مخفف آسمان، نام روز بیست و هفتم از هر ماه شمسی در ایران قدیم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از چمان
تصویر چمان
(دخترانه)
آنکه یا آنچه با ناز حرکت می کند، خرامان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ضمانت
تصویر ضمانت
ضامن شدن، کفیل شدن، بر عهده گرفتن، دچار شدن به بیماری دائم که گاه به گاه شدت کند و موجب زمین گیری شود
فرهنگ فارسی عمید
(خَضْ ضُ / خِضْ ضِمْ ما)
گریبان. (منتهی الارب) ، خشتک پیراهن. (منتهی الارب) (از تاج العروس).
- خضمان القمیص، گریبان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
گام نزدیک گذاشته دویدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
شتر گران. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). شتران گران. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
شتر گران. (منتهی الارب). و رجوع به رضمان شود
لغت نامه دهخدا
(مِ)
ناقۀ باردار. (منتهی الارب). شتر باردار و آبستن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ ضُمْ ما)
نام جایگاهی است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ضَ نَ)
پذرفتاری. پذیرفتاری. تاوان داری. پایندانی. (مجمل اللغه). ذمامه. (منتهی الارب). ضمان. کفالت، حب ّ. (منتهی الارب) ، برجاماندگی. (منتهی الارب). زمین گیری
لغت نامه دهخدا
تصویری از جمان
تصویر جمان
مروارید، لولو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثمان
تصویر ثمان
هشت هشتگان هشت ثمانیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زمان
تصویر زمان
روزگار، وقت، هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمان
تصویر رمان
داستان، افسانه ترسو و هراسان و گریزان، رمنده
فرهنگ لغت هوشیار
خاکستر، سرگین، کود دادن با سرگین، پوسیدگی خرما بن، خرگوش رومی نفس زنان دم زننده، خروشنده غرنده بانگ و فریاد کننده از روی غضب، مهیب هولناک
فرهنگ لغت هوشیار
پذیرفتاری پایندانی بابیزنی، بیماری دراز آهنگ بیماری کهنه، دوستی مهر، آسیب، زمینگیری بر جا ماندگی دچار شدن به بیماریی دایم که گاه به گاه شدت کند و موجب زمین گیری شود، کفیل شدن تعهد کردن کسی را، کفالت پایندانی پذیرفتاری. توضیح به ابن معنی در عربی نیامده و به جای آن ضمان مستعمل است و ضمانه در عربی به معنی درماندگی و زمین گیری است ولی در فارسی مستعمل است: طغر لبک... عمید الملک را فرمود تا جوابی مختصر به آبتگین نویسد و این ملطفه بخلیفه فرستد تا موجب سلوک و ضمانت او شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امان
تصویر امان
پناه، آسایش و آرامش، ایمنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضمانت
تصویر ضمانت
((ضَ نَ))
متعهد شدن. کفالت کسی را کردن، درستی یا صحت چیزی را یا کسی را یا گفته ای را متعهد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمان
تصویر گمان
شک، ظن، حدس، خیال، شبهه، تردید
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امان
تصویر امان
زنهار، پناه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضمنا
تصویر ضمنا
در پیوست، افزون برین، هم چنین
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از زمان
تصویر زمان
زمان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضامن
تصویر ضامن
پایندان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از کمان
تصویر کمان
هلال، قوس، منحنی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضمانت
تصویر ضمانت
پایندان
فرهنگ واژه فارسی سره
پایندانی، پذرفتاری، تضمین، تعهد، تقبل، ضمان، کفالت، گروی، وثیقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد