جدول جو
جدول جو

معنی ضفط - جستجوی لغت در جدول جو

ضفط
(ضَ فَ)
مرد کلان جثۀ فروهشته بدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضفط
(حَ)
بستن، سوار شدن، نگذاشتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضفط
(ضِ فِطط)
مرد فربه پرگوشت و گران بدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
ضفط
بستن، سوار شدن، نگذاشتن
تصویری از ضفط
تصویر ضفط
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نفط
تصویر نفط
نفت، مایعی غلیظ، تیره رنگ و قابل احتراق که به وسیلۀ چاه های عمیق از زیر زمین استخراج می شود و از آن اتر، بنزین، روغن های سبک، مازوت و چندین هزار فراوردۀ پتروشیمی دیگر به دست می آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضغط
تصویر ضغط
فشردن، فشار دادن، در هم فشردن، کوفتن، تنگ کردن، تنگ گرفتن بر کسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفط
تصویر سفط
جامه دان که از برگ یا شاخۀ درخت بافته باشند، سبد، زنبیل، صندوقچه، جعبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
گرفتن و نگه داشتن، حفظ کردن، محکم کردن، نگه داری، بایگانی، تصرف کردن
ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار می کند و به وسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط می کنند
ضبط کردن: تصرف کردن، بایگانی کردن، یادداشت کردن، حفظ کردن در ذهن
ضبط و ربط: انتظام، آراستگی، نظم و ترتیب، یادداشت کردن
فرهنگ فارسی عمید
(ضُ فَ طا)
جمع واژۀ ضفیط. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَطَ)
سستی عقل. ج، ضفطات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
سوسمار کلان سال بدسرشت بدخلقت. (منتهی الارب). ضب هرم است که بفارسی سوسمار پیر نامند. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ)
جمع واژۀ ضفطه. (منتهی الارب). رجوع به ضفطه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضغط
تصویر ضغط
فشردن، افشردن، تنگ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
نگاهداشتن چیزی را بهوش، تصرف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته نفتا نفت این واژه از زبان های باستانی ایرانی به یونانی رفته و از یونانی به لاتینی نفت: هر کجا نفط و آب جمع شوند نفط بالا و آب زیرتر است. (خاقانی. سج. 838)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضفع
تصویر ضفع
سرگین پیل، سرگین انداختن، تیز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفط
تصویر سفط
پارسی تازی گشته سبد، پوست ماهی، جامه دان سبد زنبیل، جمع اسفاط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرط
تصویر ضرط
تیز دادن گوز دادن تیز دادن گوز دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفط
تصویر سفط
((سَ فَ))
سبد، زنبیل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضغط
تصویر ضغط
((ضَ))
فشار دادن، تنگ کردن، کوفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضرط
تصویر ضرط
((ضَ))
گوز دادن، تیز دادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
((ضَ))
حفظ کردن، نگاه داشتن، گرفتن، در تصرف آوردن، نگاه داری، حفظ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
بایگانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
Impoundment
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
saisie
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
confiscación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
जब्ती
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
inbeslagneming
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
Beschlagnahme
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
confisca
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
apreensão
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
konfiskata
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
конфіскація
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
арест
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ضبط
تصویر ضبط
penyitaan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی