جدول جو
جدول جو

معنی ضعضع - جستجوی لغت در جدول جو

ضعضع
(ضَ ضَ)
ضعضاع. رجوع به ضعضاع شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حا ج ج)
ویران کردن تا بزمین و خراب کردن. (تاج المصادر). بشکستن بنا را تا بزمین و پست و خراب کردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
فروتنی کردن وعاجز گردیدن و نیازمند شدن بسوی کسی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروتنی کردن و خوار و نیازمند شدن، ضعیف و نزار شدن جسم کسی از بیماری و اندوه، کم شدن مال کسی. (از اقرب الموارد) ، فرونشستن بنا و افتادن و جنبیدن آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ضعضع. سست و نرم و ناتوان از هر چیزی. (منتهی الارب). سست و ضعیف از هر چیزی. (منتخب اللغات). مرد ضعیف رأی و سست در کار. (منتخب اللغات) ، مرد گول و بی رأی و هوش. (منتهی الارب). آنکه او را رأی نبود. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضُ ضِ)
کوهکی است بس خرد در کنار ده حدیبیه بمغرب شمنصیر. (معجم البلدان). کوهچه ای است بس خرد و نزدیک آن کوهی است بزرگ و در آن آب گرد آید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ ضَ ضِ)
فروتنی کننده. (آنندراج). مطیع و رام و فرمان بردارو کسی که خویشتن را تحقیر میکند. (ناظم الاطباء) ، عاجز و نیازمند شونده. (آنندراج). دادخواه. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جنبیده. (ناظم الاطباء) ، سرنگون شده. (ناظم الاطباء). و رجوع به تضعضع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از تضعضع
تصویر تضعضع
فرو نشست
فرهنگ لغت هوشیار