جدول جو
جدول جو

معنی ضع - جستجوی لغت در جدول جو

ضع
(ثَ بَ)
ریاضت دادن شتر و ماده شتر ریاضت نایافته را. کلمه ای است که بدان شتران را تأدیب کنند. (منتهی الارب) ، کاری کردن و نیکو کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضعف تالیف
تصویر ضعف تالیف
در علوم ادبی پس و پیش بودن و تلفیق کلمات برخلاف دستور زبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف دانستن
تصویر ضعیف دانستن
سست و ناتوان دانستن کسی را، ضعیف شمردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف القلب
تصویر ضعیف القلب
آنکه قلبش ضعیف است، ضعیف دل، کنایه از کم دل، ترسو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف الرای
تصویر ضعیف الرای
آنکه رای و تدبیر سست دارد، ضعیف رای، سست رای
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
دو چندان، دو برابر، دو برابر چیزی یا بیشتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف البنیه
تصویر ضعیف البنیه
آنکه بنیه اش ضعیف است، سست بنیه، ناتوان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف شمردن
تصویر ضعیف شمردن
سست و ناتوان دانستن کسی را، ضعیف دانستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف المزاج
تصویر ضعیف المزاج
آنکه مزاجش ضعیف است و زود بیمار می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف الجثه
تصویر ضعیف الجثه
آنکه جثۀ ضعیف دارد، لاغر و کوچک اندام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعفا
تصویر ضعفا
ضعیف ها، سست ها، ناتوان ها، فقیرها، بنده ها، جمع واژۀ ضعیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
سست شدن، ناتوان شدن، سستی، ناتوانی
ضعف اعصاب: وضع غیر عادی اعصاب که سبب خستگی و فرسودگی و بی حالی و تحریک پذیری می شود، بیماری عصبی، نوراستنی
ضعف تالیف: در علوم ادبی پس و پیش بودن و تلفیق کلمات برخلاف دستور زبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف العقل
تصویر ضعیف العقل
ضعیف عقل، سست عقل، سست خرد، کم عقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف چزان
تصویر ضعیف چزان
آنکه ضعیفان را بیازارد، عاجزکش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف النفس
تصویر ضعیف النفس
آنکه ارادۀ سست دارد، سست نهاد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف
تصویر ضعیف
سست، ناتوان، فقیر، من، بنده
ضعیف شمردن (دانستن): سست و ناتوان دانستن کسی را
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعاف
تصویر ضعاف
ضعیف ها، سست ها، ناتوان ها، فقیرها، بنده ها، جمع واژۀ ضعیف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعف اعصاب
تصویر ضعف اعصاب
وضع غیر عادی اعصاب که سبب خستگی و فرسودگی و بی حالی و تحریک پذیری می شود، بیماری عصبی، نوراستنی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضعیف
تصویر ضعیف
ناتوان، سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف المزاج
تصویر ضعیف المزاج
آنکه مزاجی ضعیف دارد و زود به بیماری مبتلی گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف البنیه
تصویر ضعیف البنیه
آنکه بنیه ای ضعیف دارد ناتوان مقابل قوی البنیه و
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف الجثه
تصویر ضعیف الجثه
آنکه جثه ای ضعیف دارد کوچک اندام مقابل ضخیم الجثه عظیم الجثه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف الرای
تصویر ضعیف الرای
آنکه تدبیری سست دارد سست رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف السند
تصویر ضعیف السند
خدیث و خبری که سند آن ضعیف باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف العقل
تصویر ضعیف العقل
سست خرد کم عقل، جمع ضعفا العقول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف القلی
تصویر ضعیف القلی
آنکه دلش بیماراست، آنکه زود بترسد بیمناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف النفس
تصویر ضعیف النفس
سست نهاد سست نهاد، سست اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف آواز
تصویر ضعیف آواز
آن که دارای آوایی نرم است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف چزان
تصویر ضعیف چزان
زبونکش زبون آزار آنکه ضعیفان را بیازارد زبونگیر عاجز کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف چزانی
تصویر ضعیف چزانی
عمل و حالت ضعیف چزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف دل
تصویر ضعیف دل
بزدل ترسو جبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف رای
تصویر ضعیف رای
سست رای سست اراده سست رای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعیف شمردن
تصویر ضعیف شمردن
سست دانستن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضعف
تصویر ضعف
سستی، ناتوانی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضعیف
تصویر ضعیف
نزار، لاغر، ناتوان
فرهنگ واژه فارسی سره