جدول جو
جدول جو

معنی ضزز - جستجوی لغت در جدول جو

ضزز
(ثَ هََ)
دشوارخو گردیدن، خشمناک شدن، کام بر هم چفسیده گردیدن. (منتهی الارب). چسبیده شدن حنک اعلی به حنک اسفل. (کنز اللغات) (شمس اللغات)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عُ زُ)
جمع واژۀ عزوز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عزوز شود
لغت نامه دهخدا
(تَ مَخْ خی)
سیلی زدن. (منتهی الارب) : ززه ززا از باب نصر، سیلی زد او را و بر پشت گردن وی زد. (ناظم الاطباء). رجوع به دزی ج 1 ص 590 و 591 شود
لغت نامه دهخدا
(زَوو)
لز. بستن. سخت کردن. (منتهی الارب). استوار ببستن. (تاج المصادر) ، چسبانیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(لَ زَ)
پشتیوان در. (منتهی الارب). لزاز
لغت نامه دهخدا
(حَ)
کبیده کردن جو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ کَ رَ)
فروبردن شتر لقمه را، بکراهت فروبردن شتر لقمه را، راندن. (منتهی الارب) ، وطی کردن (منتهی الارب). جماع. (تاج المصادر) ، دویدن، جهیدن. برجستن، زدن به دست یا به پا، درآوردن لگام را در دهن اسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ فَ)
کبیدۀ جو برای علف شتر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُزْ زا)
جمع واژۀ اضزّ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَهَْ وْ)
گرفتن چیزی را که در دست کسی بود نه چیزی را که خواهان است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَءْ حَ ءَ)
نیک کوفته و پاسپرده کردن چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
سختی نگاه. نگاه سخت. (منتهی الارب). نگاه تند. نگاه تیز
لغت نامه دهخدا
(ضَ بِ)
ذئب ضبز، گرگ سخت نظر افروخته چشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
برکندن چشم کسی را. (منتهی الارب). بحض
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ضرز الارض، نیک همواری زمین و قلت درشتی آن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ زَ)
زفتی. (منتهی الارب). بخل. (اقرب الموارد). بخل و زفتی، یقال ذوکزز، ای ذوبخل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ)
زیرک و خوش طبع متوقی و برحذر از عیوب و پاک و برکنار از معاصی و معایب. (منتهی الارب). الرجل الظریف المتوقی العیوب و المتقزز من المعاصی و المعایب لیس من کبر و تیه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(حُ)
کم کردن و نقصان کردن در حق کسی. (منتهی الارب) ، جور کردن در حکم. (منتخب اللغات). جور و ستم کردن بر کسی در حکم. (منتهی الارب) ، خائیدن خرما را. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). خائیدن. (تاج المصادر)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
ضوازه. پارۀ جداافتاده از مسواک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حِ / حُ)
نیک کوفتن کسی را. سخت پاسپر کردن چیزی را، آرمیدن با زن، به پیش دهان گزیدن ستور کسی یا چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
فشارش سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
خاموش ماندن و حرفی نزدن. (منتهی الارب). خاموش شدن. (زوزنی). خاموش بودن. (تاج المصادر). سخن ناگفتن وخاموش بودن. (منتخب اللغات) ، فروبردن لقمه را، نگاه داشتن شتر دبه را در دهن و نشخوار ناکردن آن. (منتهی الارب). نشخور باززدن شتر را (؟). (تاج المصادر) ، برچفسیدن بچیزی و لازم گرفتن آن را و قیام و ثبات ورزیدن بر آن. (منتهی الارب). چسبیدن بچیزی. (منتخب اللغات) ، حریصی و آزمندی کردن بر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ)
جای درشت، پشتۀ دشوارگذار، پشتۀپست، هر کوه جداگانه که در آن سنگ سرخ و سخت باشد و در آن خاک و گل نبود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ / حَ)
کم کردن حق کسی را. (منتهی الارب). نقصان کردن. (زوزنی) ، ستم کردن بر کسی. (منتهی الارب). جور کردن. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ)
ابن معصب. از محدثان بوده است. (از منتهی الارب). در تاریخ اسلام، عنوان محدث جایگاهی رفیع دارد. محدثان کسانی بودند که با تکیه بر حافظه قوی، دقت علمی و تقوای فردی، روایات پیامبر اسلام را از طریق زنجیره ای از راویان نقل می کردند. آنان نه تنها روایت گر، بلکه نقاد حدیث نیز بودند و با طبقه بندی راویان، به اعتبارسنجی احادیث کمک شایانی کردند. آثار بزرگ حدیثی نتیجه تلاش محدثان است.
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ)
اسبی است مر بنی یربوع را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ)
خرگوش نر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس). ج، خزّان، اخزّه
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ)
سختی. (منتهی الارب). حزازه
لغت نامه دهخدا
(حُ زَ)
جمع واژۀ حزیز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ)
سلاح و جوشن. (ناظم الاطباء). سلاح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از حزز
تصویر حزز
سختی
فرهنگ لغت هوشیار
درد استخوان، سوزش و درد آمدن دندان در اثر تماس با آب بسیار
فرهنگ گویش مازندرانی