جدول جو
جدول جو

معنی ضرفطه - جستجوی لغت در جدول جو

ضرفطه
(ثَ)
بستن و محکم گردانیدن کسی یا چیزی را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضرطه
تصویر ضرطه
باد صداداری که از مقعد خارج می شود، گوز، ضراط
فرهنگ فارسی عمید
(رُ)
نزدیک نهادن گام. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، نوعی از جماع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ فُ طَ)
یکی عرفط. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عرفط شود
لغت نامه دهخدا
(ضِ رِ طی ی)
فربه کلان شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضِ طَ)
مرد کلان شکم فربه بزرگ هیکل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فِ طَ)
مردم فرومایه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ رَ طَ)
نعجهٌ ضریطه، گوسفند مادۀ فربه. در مثل است: الاخذ سریطی و القضاء ضریطی، یعنی وقت گرفتن قرض در حلق فروبردن است و در وقت وام گوز زدن. در حق شخصی گویند که در ادای وام سست و محیل باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
کلان و ستبر شدن شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضُ فَ)
بسیاری. گویند: هو فی ضرفه خیر، ای کثرته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ رِ فَ)
یکی درخت انجیر. (منتهی الارب). انجیر وحشی. درخت کوهی. ج، ضرف. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(ضِ طَ)
ضراط. تیز. گوز. حبقه. صوت اسفل آدمی
لغت نامه دهخدا
(ضَطَ)
سستی عقل. ج، ضفطات. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضرفه
تصویر ضرفه
بسیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرطه
تصویر ضرطه
باد صدادار، تیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرطه
تصویر ضرطه
((ضَ طِ))
گوز، تیز
فرهنگ فارسی معین