منسوب به راس عین که نام شهری است به دیاربکر. (انساب سمعانی ص 243). ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ص 451 افزاید: راسی منسوب است به رأس عین و آن شهری است از الجزیره، و نسبت مشهور بدان رسعنی است. و سمعانی که گفته است آن از دیار بکر است و آب دجله از آن سرچشمه میگیرد درست نیست، بلکه رود خانه خابور از آن سرچشمه میگیرد و اصلاً ازدیاربکر نیست و از سرزمین الجزیره است بین الجزیره و حران، دو روز راه. رجوع به راسعین و راسعنی شود
منسوب به راس عین که نام شهری است به دیاربکر. (انساب سمعانی ص 243). ابن اثیر در اللباب فی تهذیب الانساب ج 1 ص 451 افزاید: راسی منسوب است به رأس عین و آن شهری است از الجزیره، و نسبت مشهور بدان رسعنی است. و سمعانی که گفته است آن از دیار بکر است و آب دجله از آن سرچشمه میگیرد درست نیست، بلکه رود خانه خابور از آن سرچشمه میگیرد و اصلاً ازدیاربکر نیست و از سرزمین الجزیره است بین الجزیره و حران، دو روز راه. رجوع به راسعین و راسعنی شود
سامی افندی یواکیم (متوفای 1927م،) از ادباء سوریه مقیم برازویل بوده کتابش الواجبات است درباره تهذیب اجتماع که بپدرش یواکیم مسعود الراسی اهداء کرده است و آن را بدو باب قسمت کرده: باب اول واجبات عامه و دوم واجبات انفرادی که ببعضی از افراد اختصاص دارد، (از معجم المطبوعات ج 1)
سامی افندی یواکیم (متوفای 1927م،) از ادباء سوریه مقیم برازویل بوده کتابش الواجبات است درباره تهذیب اجتماع که بپدرش یواکیم مسعود الراسی اهداء کرده است و آن را بدو باب قسمت کرده: باب اول واجبات عامه و دوم واجبات انفرادی که ببعضی از افراد اختصاص دارد، (از معجم المطبوعات ج 1)
ابوالفضل جعفر بن محمد بن فضل، که منسوب است به راس عین، او از ابونعیم کوفی روایت دارد و ابویعلی موصلی و دیگران از او روایت کرده اند، (از الانساب سمعانی و لباب فی تهذیب الانساب)
ابوالفضل جعفر بن محمد بن فضل، که منسوب است به راس عین، او از ابونعیم کوفی روایت دارد و ابویعلی موصلی و دیگران از او روایت کرده اند، (از الانساب سمعانی و لباب فی تهذیب الانساب)
ثابت، راسخ، ج، رواسی، (اقرب الموارد)، ثابت و استوار، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، محکم و برجای مانده، لنگرانداخته شده مانند کشتی، غیرمتحرک، (ناظم الاطباء)، محکم، بیخ آور: کان رأی الامام القادر باللّه رضی اﷲ عنه و قدّس روحه نجماً ثاقباً و حلمه جبلا راسیاً، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300)، و آشیانه ای گرفتند بر شقی راسخ و شعبی راسی که هوای او معتدل و خوش، و مرغزار او نزه و دلکش بود، (سندبادنامه ص 12)، چون در معنی با راسخ نزدیکتر است در ادب فارسی غالباً با آن مترادف آید: چون امضاء این عزیمت ... در صمیم دل ... راسخ و راسی شد، (تجارب السلف)، کوه بیخ آور، (دهار)
ثابت، راسخ، ج، رواسی، (اقرب الموارد)، ثابت و استوار، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، محکم و برجای مانده، لنگرانداخته شده مانند کشتی، غیرمتحرک، (ناظم الاطباء)، محکم، بیخ آور: کان رأی الامام القادر باللّه رضی اﷲ عنه و قَدّس روحه نجماً ثاقباً و حلمه جبلا راسیاً، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 300)، و آشیانه ای گرفتند بر شقی راسخ و شعبی راسی که هوای او معتدل و خوش، و مرغزار او نزه و دلکش بود، (سندبادنامه ص 12)، چون در معنی با راسخ نزدیکتر است در ادب فارسی غالباً با آن مترادف آید: چون امضاء این عزیمت ... در صمیم دل ... راسخ و راسی شد، (تجارب السلف)، کوه بیخ آور، (دهار)
جمع واژۀ مرساه. (از متن اللغه). رجوع به مرساه به معنی لنگرگاه شود، گویند: القت السحابه مراسیها، یعنی ابر بر جای ماند و پیوسته بارید. (منتهی الارب) ، استقرت و جادت. (متن اللغه)
جَمعِ واژۀ مرساه. (از متن اللغه). رجوع به مرساه به معنی لنگرگاه شود، گویند: القت السحابه مراسیها، یعنی ابر بر جای ماند و پیوسته بارید. (منتهی الارب) ، استقرت و جادت. (متن اللغه)
اگر بیند درم و سره می کرد، دلیل که سخنی چند بی اصل بیاراید که لطیف و شیرین بود. اگر درم دون می زد، دلیل که سخنهای ناخوش بگوید - جابر مغربی ضرابی کردن، دلیل است که سخنان خود را بیاراید و به فخر بازگوید. محمد بن سیرین
اگر بیند درم و سره می کرد، دلیل که سخنی چند بی اصل بیاراید که لطیف و شیرین بود. اگر درمِ دون می زد، دلیل که سخنهای ناخوش بگوید - جابر مغربی ضرابی کردن، دلیل است که سخنان خود را بیاراید و به فخر بازگوید. محمد بن سیرین