ضریب ها، اعدادی که نشان دهندۀ مقدار خاصیت یا مشخصه ای است، جمع واژۀ ضریب ضریبه ها، سرشت ها، خوی ها، عادت ها، طبیعت ها، خراج ها، جزیه ها، جمع واژۀ ضریبه
ضریب ها، اعدادی که نشان دهندۀ مقدار خاصیت یا مشخصه ای است، جمعِ واژۀ ضریب ضریبه ها، سرشت ها، خوی ها، عادت ها، طبیعت ها، خراج ها، جزیه ها، جمعِ واژۀ ضریبه
برجهیدن گشن بر ماده. (منتهی الارب) ، گشنی کردن شتر. (تاج المصادر). مست شدن اشتر تیزشهوت. (تاج المصادر). گشنی شتر. (زوزنی) ، مضاربه. با کسی شمشیر زدن: نه مرد شرابی که مرد ضرابی نه مرد طعامی که مرد طعانی. منوچهری. یکی نسوزد جز جان دیو روز نبرد یکی نبارد جز گرد مرگ روز ضراب. مسعودسعد. چرخ بدوزد چو تیر صبح بسوزد چو مهر رمح تو گاه طعان، تیغ تو گاه ضراب. خاقانی. در علمش میر نحل نیزه کشیده چو نخل غرقۀ صد نیزه خون گاه طعان وضراب. خاقانی. ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355)
برجهیدن گشن بر ماده. (منتهی الارب) ، گشنی کردن شتر. (تاج المصادر). مست شدن اشتر تیزشهوت. (تاج المصادر). گشنی شتر. (زوزنی) ، مضاربه. با کسی شمشیر زدن: نه مرد شرابی که مرد ضرابی نه مرد طعامی که مرد طعانی. منوچهری. یکی نسوزد جز جان دیو روز نبرد یکی نبارد جز گرد مرگ روز ضراب. مسعودسعد. چرخ بدوزد چو تیر صبح بسوزد چو مهر رمح تو گاه طعان، تیغ تو گاه ضراب. خاقانی. در علمش میر نحل نیزه کشیده چو نخل غرقۀ صد نیزه خون گاه طعان وضراب. خاقانی. ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355)
رودزن. (مهذب الاسماء) (دهار) ، واشی. ساعی، درم زن. (مهذب الاسماء) (دهار). سکّه زن: ضرّاب وار شاخ گل زرد هر شبی دینارهای گرد مجدد کند همی. منوچهری. بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زند ز عزّ نامش بر روی سکۀ ضرّاب. مسعودسعد. بنهم ازبرای نام ترا دیدگان زیر سکۀ ضرّاب. مسعودسعد. که موم وزر به کژی نقش راستی یابند ز مهر خاتم سلطان و سکۀ ضرّاب. خاقانی. عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه قلب ضرّابان شعر از من پذیرد کیمیا. خاقانی. تکیه نکند بر کرم دهر خردمند سکه ننهد بر درم ماهی ضراب. خاقانی
رودزن. (مهذب الاسماء) (دهار) ، واشی. ساعی، درم زن. (مهذب الاسماء) (دهار). سکّه زن: ضَرّاب وار شاخ گل زرد هر شبی دینارهای گرد مجدد کند همی. منوچهری. بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زند ز عزّ نامش بر روی سکۀ ضرّاب. مسعودسعد. بنهم ازبرای نام ترا دیدگان زیر سکۀ ضرّاب. مسعودسعد. که موم وزر به کژی نقش راستی یابند ز مهر خاتم سلطان و سکۀ ضرّاب. خاقانی. عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه قلب ضرّابان شعر از من پذیرد کیمیا. خاقانی. تکیه نکند بر کرم دهر خردمند سکه ننهد بر درم ماهی ضراب. خاقانی
شیر خفتۀ جغرات شده. شیر مسکه برآوردۀ آب آمیخته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صافی. بدون کدورت، مشتبه. مخلوط. کدر و بنابر این از اضداد است. (المنجد) سرگشته. شوریده. عقل سست، گران جسم. گران جان از سیری شکم، یا از غلبۀ خواب یا از راه رفتن. (منتهی الارب)
شیر خفتۀ جغرات شده. شیر مسکه برآوردۀ آب آمیخته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صافی. بدون کدورت، مشتبه. مخلوط. کدر و بنابر این از اضداد است. (المنجد) سرگشته. شوریده. عقل سست، گران جسم. گران جان از سیری شکم، یا از غلبۀ خواب یا از راه رفتن. (منتهی الارب)
جمع واژۀ غریبه. زنانی که دور از وطن باشند. (از اقرب الموارد) ، دوران. مقابل قرائب، چیزهای نو و نادر. (آنندراج). چیزهای عجیب و شگفت آور و غیر مأنوس: پس از نماز پیشین از کار علف فارغ شدیم، امیر به خنده میگفت این حدیث برطریق غرائب و عجائب. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 622). شهری دید از غرائب مبانی و عجائب مغانی. (ترجمه تاریخ یمینی 1272 هجری قمری ص 412). پسر گفت ای پدر فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر... وشنیدن غرائب. (گلستان سعدی). رجوع به غریبه شود
جَمعِ واژۀ غریبه. زنانی که دور از وطن باشند. (از اقرب الموارد) ، دوران. مقابل قرائب، چیزهای نو و نادر. (آنندراج). چیزهای عجیب و شگفت آور و غیر مأنوس: پس از نماز پیشین از کار علف فارغ شدیم، امیر به خنده میگفت این حدیث برطریق غرائب و عجائب. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 622). شهری دید از غرائب مبانی و عجائب مغانی. (ترجمه تاریخ یمینی 1272 هجری قمری ص 412). پسر گفت ای پدر فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر... وشنیدن غرائب. (گلستان سعدی). رجوع به غریبه شود
استخوانهای سینه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخوانهای سینه، و این جمع تریبه است و مجازاً بمعنی سینه آید. (غیاث اللغات). جمع واژۀ تریبه. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (دهار) (المنجد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : یخرج من بین الصلب و الترائب. (قرآن 86 / 7). معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل عذایر سجنجل ترائب. نصراﷲ غزنوی. از ترائب و بطن فاطمۀ زهرا (ع) امام حسن و امام حسین (ع) و محسن سقط و زینب کبری و ام کلثوم کبری. (تاریخ قم ص 198) ، جای قلاده از سینه، یا آنچه نزدیک دو ترقوه بود از آن، یا مابین دو پستان و دو ترقوه، یا چهار دنده است از جانب راست سینه و چهار دنده از جانب چپ آن، یا دو دست و دو پا و دو چشم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
استخوانهای سینه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخوانهای سینه، و این جمع تریبه است و مجازاً بمعنی سینه آید. (غیاث اللغات). جَمعِ واژۀ تریبه. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (دهار) (المنجد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : یخرج من بین الصلب و الترائب. (قرآن 86 / 7). معنبرذوائب معقدعقائص مسلسل عذایر سجنجل ترائب. نصراﷲ غزنوی. از ترائب و بطن فاطمۀ زهرا (ع) امام حسن و امام حسین (ع) و محسن سقط و زینب کبری و ام کلثوم کبری. (تاریخ قم ص 198) ، جای قلاده از سینه، یا آنچه نزدیک دو ترقوه بود از آن، یا مابین دو پستان و دو ترقوه، یا چهار دنده است از جانب راست سینه و چهار دنده از جانب چپ آن، یا دو دست و دو پا و دو چشم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
جمع واژۀ حریبه. حریبهالرجل، مال مسلوبۀ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 56)
جَمعِ واژۀ حَریبه. حَریبهالرجل، مال مسلوبۀ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 56)