جدول جو
جدول جو

معنی ضرائب - جستجوی لغت در جدول جو

ضرائب
(ضَ ءِ)
جمع واژۀ ضریبه. (منتهی الارب). جزیه ها:
از کلک تو شمشیر زده لشکر اسلام
بر قیصر و فغفور نهد باج و ضرائب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
ضرائب
جمع ضریب
تصویری از ضرائب
تصویر ضرائب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضراب
تصویر ضراب
بسیار زننده،، سخت زننده،، کسی که سکه ضرب می کند، زرگر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترائب
تصویر ترائب
استخوان های سینه، جناغ سینه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرایب
تصویر ضرایب
ضریب ها، اعدادی که نشان دهندۀ مقدار خاصیت یا مشخصه ای است، جمع واژۀ ضریب
ضریبه ها، سرشت ها، خوی ها، عادت ها، طبیعت ها، خراج ها، جزیه ها، جمع واژۀ ضریبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضراب
تصویر ضراب
با کسی شمشیر زدن، نبرد کردن، با هم زد و خورد کردن
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ)
برجهیدن گشن بر ماده. (منتهی الارب) ، گشنی کردن شتر. (تاج المصادر). مست شدن اشتر تیزشهوت. (تاج المصادر). گشنی شتر. (زوزنی) ، مضاربه. با کسی شمشیر زدن:
نه مرد شرابی که مرد ضرابی
نه مرد طعامی که مرد طعانی.
منوچهری.
یکی نسوزد جز جان دیو روز نبرد
یکی نبارد جز گرد مرگ روز ضراب.
مسعودسعد.
چرخ بدوزد چو تیر صبح بسوزد چو مهر
رمح تو گاه طعان، تیغ تو گاه ضراب.
خاقانی.
در علمش میر نحل نیزه کشیده چو نخل
غرقۀ صد نیزه خون گاه طعان وضراب.
خاقانی.
ارباب آن حراب و ضراب راه گریز و پرهیز گرفتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355)
لغت نامه دهخدا
(ضَرْ را)
رودزن. (مهذب الاسماء) (دهار) ، واشی. ساعی، درم زن. (مهذب الاسماء) (دهار). سکّه زن:
ضرّاب وار شاخ گل زرد هر شبی
دینارهای گرد مجدد کند همی.
منوچهری.
بگاه ضرب همی زرّ و سیم بوسه زند
ز عزّ نامش بر روی سکۀ ضرّاب.
مسعودسعد.
بنهم ازبرای نام ترا
دیدگان زیر سکۀ ضرّاب.
مسعودسعد.
که موم وزر به کژی نقش راستی یابند
ز مهر خاتم سلطان و سکۀ ضرّاب.
خاقانی.
عقد نظامان سحر از من ستاند واسطه
قلب ضرّابان شعر از من پذیرد کیمیا.
خاقانی.
تکیه نکند بر کرم دهر خردمند
سکه ننهد بر درم ماهی ضراب.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(ءِ)
شیر خفتۀ جغرات شده. شیر مسکه برآوردۀ آب آمیخته. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، صافی. بدون کدورت، مشتبه. مخلوط. کدر و بنابر این از اضداد است. (المنجد)
سرگشته. شوریده. عقل سست، گران جسم. گران جان از سیری شکم، یا از غلبۀ خواب یا از راه رفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ یِ)
جمع واژۀ ضریبه. (منتهی الارب). رجوع به ضریبه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَ ءِ)
جمع واژۀ ضرّه، هوو. هبو. هم شوی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ضَ ءِ)
جمع واژۀ ضریک. (منتهی الارب). رجوع به ضریک شود
لغت نامه دهخدا
(کَ ءِ)
جمع واژۀ کریبه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به کریبه شود
لغت نامه دهخدا
(غَ ءِ)
جمع واژۀ غریبه. زنانی که دور از وطن باشند. (از اقرب الموارد) ، دوران. مقابل قرائب، چیزهای نو و نادر. (آنندراج). چیزهای عجیب و شگفت آور و غیر مأنوس: پس از نماز پیشین از کار علف فارغ شدیم، امیر به خنده میگفت این حدیث برطریق غرائب و عجائب. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 622). شهری دید از غرائب مبانی و عجائب مغانی. (ترجمه تاریخ یمینی 1272 هجری قمری ص 412). پسر گفت ای پدر فوائد سفر بسیار است از نزهت خاطر... وشنیدن غرائب. (گلستان سعدی). رجوع به غریبه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ ءِ)
جمع واژۀ قریبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قریبه شود
لغت نامه دهخدا
(زَ ءِ)
علی الجمع شهری است به یمن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ ءِ)
استخوانهای سینه، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). استخوانهای سینه، و این جمع تریبه است و مجازاً بمعنی سینه آید. (غیاث اللغات). جمع واژۀ تریبه. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (اقرب الموارد) (دهار) (المنجد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : یخرج من بین الصلب و الترائب. (قرآن 86 / 7).
معنبرذوائب معقدعقائص
مسلسل عذایر سجنجل ترائب.
نصراﷲ غزنوی.
از ترائب و بطن فاطمۀ زهرا (ع) امام حسن و امام حسین (ع) و محسن سقط و زینب کبری و ام کلثوم کبری. (تاریخ قم ص 198) ، جای قلاده از سینه، یا آنچه نزدیک دو ترقوه بود از آن، یا مابین دو پستان و دو ترقوه، یا چهار دنده است از جانب راست سینه و چهار دنده از جانب چپ آن، یا دو دست و دو پا و دو چشم. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(حَ ءِ)
جمع واژۀ حریبه. حریبهالرجل، مال مسلوبۀ مرد یا مال که بدان زندگانی نماید. (منتهی الارب) : مردان از کار بازماندندو اموال و خزاین و حرائب و مراکب و رکائب و سلاحها سپری شد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1272 هجری قمری ص 56)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
جمع واژۀ خربه. رجوع به خربه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ ءِ)
جمع واژۀ ارب. حاجتها. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
تصویری از غرائب
تصویر غرائب
زنانی که دور از وطن باشند چیزهای عجیب و شگفت آور و غیر مانوس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرایب
تصویر ضرایب
زننده، شکل نوع صنف، مانند همتا، اکسپوزان، جمع ضرایب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرائر
تصویر ضرائر
جمع ضره، انباغان جمع ضره همشویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رائب
تصویر رائب
سرگشته، شوریده عقل، سست، گران جسم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرائک
تصویر ضرائک
جمع ضریک، نابینایان بی چیزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترائب
تصویر ترائب
استخوانهای سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضراب
تصویر ضراب
نبرد و ستیز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرائب
تصویر خرائب
ویرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارائب
تصویر ارائب
خرگوشها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضراب
تصویر ضراب
((ضَ رّ))
بسیار زننده، کسی که سکه می زند، نوازنده، سخن چین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضراب
تصویر ضراب
((ض ِ))
با کسی شمشیر زدن، مضاربه کردن، برجهیدن گشن بر ماده
فرهنگ فارسی معین