جدول جو
جدول جو

معنی ضحیاء - جستجوی لغت در جدول جو

ضحیاء
(ضَحْ)
نام اسپی است، یا اسب اشهب. (منتهی الارب). مادیان سپید. (منتخب اللغات) ، لیله ضحیاء، شب روشن بی ابر. (منتهی الارب). شبی روشن. (مهذب الاسماء) ، زنی که موی بر نهفت ندارد
لغت نامه دهخدا
ضحیاء
(ضَحْ)
نام اسب عمر بن عامر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از احیاء
تصویر احیاء
حی ها، زندگان، جمع واژۀ حی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
رونق دادن، شب زنده داری کردن، شب را به عبادت گذراندن، در تشیع، هر یک از شب های نوزدهم، بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان که در آن شب زنده داری و عبادت می کنند، شب قدر، در علم شیمی ترکیب شدن جسم با هیدروژن، در کشاورزی آباد کردن زمین کشاورزی، کنایه از بهبود بخشیدن حال یا وضع کسی یا چیزی، زنده کردن
فرهنگ فارسی عمید
(اَحْ)
جمع واژۀ حی ّ. زنده ها. زندگان: و لا تحسبن ّ الذین قتلوا فی سبیل اﷲ امواتاً بل احیاءٌ عند ربهم یرزقون. (قرآن 169/3).
به قسطنطین برند از نوک کلکم
حنوط و غالیه، موتی و احیا.
خاقانی.
، هیچ. هرگز
لغت نامه دهخدا
(عِشْ وَ / وِ نُ / نِ / نَ)
احیا. زنده گردانیدن. زنده کردن: و تواتر دخلها و احیاء اموات و ترفیه ایشان به عدل متعلق است. (کلیله و دمنه).
از مثال شه امید مردۀ من زنده گشت
روح را برهان احیا برنتابد بیش ازین.
خاقانی.
احیای روان مردگان را
بویت نفس مسیح مریم.
سعدی.
- احیاء ارض، احیاء موات.
- احیاء موات، احیاء ارض. آباد کردن زمین ویران و عمارت خراب. آبادان کردن زمین و جز آن
، خشم، درد دل که از اندوه پیدا شود، ناله
لغت نامه دهخدا
(اَحْ)
موضعی است نزدیک مصرمنسوب به بنی خزرج. (منتهی الارب). قریه هائی است واقع در کنار نیل از جهت صعید که آنها را احیاء بنی خزرج گویند و آن شامل حی ّ کبیر و حی ّ صغیر است و بین آنها و فسطاط قریب ده فرسنگ مسافت است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
خار تاتاری از گیاهان، زن بی پستانه زنی که دشتان نگردد و به مردان ماند خار تاتاری که گونه ای خار شتر است
فرهنگ لغت هوشیار
زنده شدن، نو جان شدن، جان گرفتن، جمع حی، زندگان، قبیله ها خاندانها. زنده کردن زنده گردانیدن، آباد کردن زمین زراعت کردن اراضی موات، شب را بعبادت گذرانیدن، زندگی زندگی از نو. یا شبهای احیاء. شبهای نوزدهم و بیست و یکم و بیست و سوم ماه رمضان (نزد شیعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
((اَ))
جمع حی، زندگان، قبیله ها، خاندان ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
((اِ))
زنده کردن، آباد کردن زمین، شب را به عبادت گذرانیدن، شب زنده داری کردن، زندگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
زندگان، زنده داری، زنده کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
إحياءٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
Resuscitation, Revitalization
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(FR) réanimation, (FR) revitalisation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
同一性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
احیا، احیای، رنسانس، احیاء
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
یکسانی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
অভিন্নতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(SW) uokoaji, (SW) ufufishaji
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(TR) hayata döndürme, (TR) canlandırma
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
동일성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(ID) resusitasi, (ID) revitalisasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
זהות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
समानता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
ความเหมือนกัน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(NL) reanimatie, (NL) revitalisatie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(IT) rianimazione, (IT) rivitalizzazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(PT) ressuscitação, (PT) revitalização
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
相同
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(PL) reanimacja, (PL) rewitalizacja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
подібність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(DE) Wiederbelebung, (DE) Revitalisierung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
одинаковость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از احیاء
تصویر احیاء
(ES) resucitación, (ES) revitalización
دیکشنری فارسی به اسپانیایی