معنی ضبعانه در لغت نامه دهخدا

دهی است از دهستان برزرود بخش نطنز شهرستان کاشان واقع در 38 هزارگزی شمال باختری نطنز و 17 هزارگزی باختر شوسۀ نطنزبه کاشان. کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 2000 تن. آب آن از چشمه سار و 20 رشته قنات. محصول آن غلات، انواع میوه جات و حبوبات. (از فرهنگ جغرافیائی ج 3)

لغت نامه دهخدا

شبعانه

(شَ نَ)

مؤنث شبعان. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و هی شبعی. (از اقرب الموارد). رجوع به شبعان شود

لغت نامه دهخدا

ضفعانه

(ضَ نَ)

بار سعدانه خاردار گرد مانند فلکۀ دوک، و لاتراها اذا هاج السعدان و انتثر ثمره الا مسلنقیه قد نشرت عن شوکها و انتصبت لعدم من یطؤها. (منتهی الارب)

لغت نامه دهخدا

شبخانه

خوابگاه، حرمسرا، قسمتی از مسجدهای بزرگ که دارای سقف است

فرهنگ لغت هوشیار

غضبانه

مونث غضبان خشمناک زن مونث غضبان. زن خشمناک

فرهنگ لغت هوشیار

صبحانه

ناهار شکن، ناشتائی، چاشنی بامداد

فرهنگ لغت هوشیار

تبخانه

تاولی که بر اثر عفونت حاد عمومی بدن در کنار لب یا در مخاط دهان پدید آید

فرهنگ لغت هوشیار

سبغانه

دراز قد و کشیده بالا

فرهنگ لغت هوشیار

سبطانه

فوتک: نای کاواک که بدان مرغان را اندازند

فرهنگ لغت هوشیار

آبخانه

جایی که برای قضای حاجت تخصیص دهند: مستراح جایی مبرز مبال خلا ادبخانه

فرهنگ لغت هوشیار

آبکانه

بچه آدمی یا حیوان که سقط شود، سقط کردن

فرهنگ لغت هوشیار

بیعانه

قسمتی از بهای شیئی را گویند که اول پرداخت گردد، پیش بها

فرهنگ لغت هوشیار

ضبعان

نر کفتار کفتار نر، جمع ضباعین

فرهنگ لغت هوشیار

سبحانه

منزه می شمارم او را (خدای را) پاک است او (خدای) : این تسلط بر جانوران ما راست از و سبحانه. یا سبحانه العظیم. منزه می شمارم او (خدای) را که بزرگست: پس دانستیم که چون خدای زنده بیظفت است بینا و شنواست سبحانه العظیم، تشبیه (از) این ضعیفتر چگونه باشد که همی ظن برند که خدای همچون مردم بی آفت است ک یا سبحانه و تعالی. پاک است او (خدای) و والاست: ایزد سبحانه و تعالی این حضرت وزارت را هموراه نگاه دارادخ

فرهنگ لغت هوشیار