جدول جو
جدول جو

معنی ضایعات - جستجوی لغت در جدول جو

ضایعات
ضایع ها، تباه ها، بیکاره ها، بی فایده ها، بی اعتبار شده ها، جمع واژۀ ضایع
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
فرهنگ فارسی عمید
ضایعات
(یِ)
جمع واژۀ ضایعه
لغت نامه دهخدا
ضایعات
مونث ضایع از دست رفته تلف شده، فاسد گشته تباه شده جمع ضایعات
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
فرهنگ لغت هوشیار
ضایعات
پسمان ها
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
فرهنگ واژه فارسی سره
ضایعات
يضيع
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به عربی
ضایعات
Waste
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به انگلیسی
ضایعات
déchet
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به فرانسوی
ضایعات
отходы
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به روسی
ضایعات
Abfall
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به آلمانی
ضایعات
відходи
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به اوکراینی
ضایعات
odpady
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به لهستانی
ضایعات
desperdício
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به پرتغالی
ضایعات
spreco
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
ضایعات
desperdicio
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
ضایعات
कचरा
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به هندی
ضایعات
limbah
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
ضایعات
ضیاع
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به اردو
ضایعات
অপচয়
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به بنگالی
ضایعات
ของเสีย
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به تایلندی
ضایعات
taka
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به سواحیلی
ضایعات
atık
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
ضایعات
廃棄物
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به ژاپنی
ضایعات
afval
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به هلندی
ضایعات
פְּסוֹלֶת
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به عبری
ضایعات
폐기물
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به کره ای
ضایعات
废物
تصویری از ضایعات
تصویر ضایعات
دیکشنری فارسی به چینی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(یِ)
چیزهای روان و سیال و گداخته. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ مایعه مؤنث مایع. و رجوع به مایع شود
لغت نامه دهخدا
(یِ)
جمع واژۀ شایعه مؤنث شایع. رجوع به شایعه و شائعه شود، در تداول امروز، خبرهای بی اصلی که در میان مردم بر سر زبانها باشد
لغت نامه دهخدا
(یِ)
خواجه در اساس الاقتباس ضمن صنف نهم از اصناف شانزده گانه مبادی قیاسات تحت عنوان مشهورات حقیقی مطلق گوید: و بباید دانست که نه هر مشهوری صادق بود، بل مقابل مشهور شنیع بود، و مقابل صادق کاذب، و صادق هر چند بحکم اغلب مشهور بود، امّا گاه بود که به سببی از اسباب چنانکه گفته شود مشهور نبود. و نقیضش مشهور بود و باشد که حکمی بقیدی خاص صادق بود، و بی آن قید مشهور. و مثال مشهور کاذب، قبح ایذای غیر است بسبب منفعت خود، چه ذبح حیوان که نوعی از آن است بحسب عقل قبیح نیست. و این صنف را ذایعات نیز خوانند. (اساس الاقتباس ص 347)
لغت نامه دهخدا
تصویری از راضعات
تصویر راضعات
جمع راضعه، دایگان جمع راضعه دایگان مرضعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مایعات
تصویر مایعات
جمع مائعه، آبگونگان جمع مایعه (مایع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضیاعات
تصویر ضیاعات
زمین های کشاورزی کشتزاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضائعات
تصویر ضائعات
جمع ضائعه، تبست ها تباهان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شائعه، سرت ها (اخبارراست و دروغ) مونث شایع خبری که شیوع یافته (راست یا دروغ)، جمع شایعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایعات
تصویر شایعات
((یِ))
جمع شایعه، خبرهای شیوع یافته (راست یا دروغ)
فرهنگ فارسی معین