فراهم آورنده. نگاهدارنده. نگاهدارندۀ چیزی. آنکه ضبط مدینه و سیاست آن را از طرف سلطان بس باشد. شحنه: گرد عالم گشتن چه سود، پادشاه ضابط باید. (تاریخ بیهقی). پادشاه ضابط باید، چون ملکی و بقعتی بگیرد و آن را ضبط نتواند کرد و زود دست بمملکت دیگر یازد... (تاریخ بیهقی ص 90). ما را خداوندی گماشت عادل و مهربان و ضابط. (تاریخ بیهقی) ، مبرّ: انّه لمبرّ بذلک، ای ضابط له، رجل ضابط، مرد هشیار و توانا و سخت، شتر قوی سخت، شیر بیشه. (منتهی الارب) ، در اصطلاح درایه، متقن مثبت. ج، ضابطون، ضبّاط، ضوابط
فراهم آورنده. نگاهدارنده. نگاهدارندۀ چیزی. آنکه ضبط مدینه و سیاست آن را از طرف سلطان بس باشد. شِحنه: گرد عالم گشتن چه سود، پادشاه ضابط باید. (تاریخ بیهقی). پادشاه ضابط باید، چون ملکی و بقعتی بگیرد و آن را ضبط نتواند کرد و زود دست بمملکت دیگر یازد... (تاریخ بیهقی ص 90). ما را خداوندی گماشت عادل و مهربان و ضابط. (تاریخ بیهقی) ، مُبرّ: انّه لمُبِرّ بذلک، ای ضابط له، رجل ضابط، مرد هشیار و توانا و سخت، شتر قوی سخت، شیر بیشه. (منتهی الارب) ، در اصطلاح درایه، متقن مثبت. ج، ضابطون، ضُبّاط، ضوابط
نگاهبان و امین بر چیزی. (منتهی الارب). مشرف. (منتخب اللغات) ، گشادگی بغل شتر و بسیاری گوشت آن. (منتهی الارب) ، آنچه انگور بدان بیفشارند. (مهذب الاسماء) ، افشرنده. فشارنده. (منتخب اللغات) ، نام دردی است که صاحبش پندارد که آن عضو را می افشرند. (غیاث) (آنندراج). یکی از اوجاع خمسهعشر که دارای اسمند. شیخ الرئیس در قانون در ’الاوجاع التی لها اسماء’ گوید: سببه ماده تضیق علی العضو المکان او ریح تکتنفه فیکون کأنه مقبوض علیه فینضغط. و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: دردی است که خداوند آن پندارد که آن عضو دردناک را میفشارند. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: المی است که گوئی آن موضع را میفشارند. و رجوع به وجع شود، سوسمار. (منتهی الارب)
نگاهبان و امین بر چیزی. (منتهی الارب). مشرف. (منتخب اللغات) ، گشادگی بغل شتر و بسیاری گوشت آن. (منتهی الارب) ، آنچه انگور بدان بیفشارند. (مهذب الاسماء) ، افشرنده. فشارنده. (منتخب اللغات) ، نام دردی است که صاحبش پندارد که آن عضو را می افشرند. (غیاث) (آنندراج). یکی از اوجاع خمسهعشر که دارای اسمند. شیخ الرئیس در قانون در ’الاوجاع التی لها اسماء’ گوید: سببه ماده تضیق علی العضو المکان او ریح تکتنفه فیکون کأنه مقبوض علیه فینضغط. و یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: دردی است که خداوند آن پندارد که آن عضو دردناک را میفشارند. و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: المی است که گوئی آن موضع را میفشارند. و رجوع به وجع شود، سوسمار. (منتهی الارب)
تمام، و یقال: ضافی الفضل علی قومه، (مهذب الاسماء)، فراخ عیش و تمام نعمت، ثوب ٌ ضاف، جامۀ کامل و تمام، (منتهی الارب)، رجل ٌ ضافی الرأس، مرد بسیارموی، (منتهی الارب)
تمام، و یقال: ضافی الفضل علی قومه، (مهذب الاسماء)، فراخ عیش و تمام نعمت، ثوب ٌ ضاف، جامۀ کامل و تمام، (منتهی الارب)، رجل ٌ ضافی الرأس، مرد بسیارموی، (منتهی الارب)