لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، وکر، پیواز، بتواز، آشانه، تکند، وکنت، پدواز، آشیانه، کابک، پتواز، آشیان برای مثال تو پروریدۀ کابوک آسمان بودی / از آن قرار نکردی در آشیانۀ پست (انوری - ۵۴۶)، زنبیلی که از سقف آویزان کنند تا کبوتر در آن آشیانه کند
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، وَکر، پیواز، بَتواز، آشانِه، تَکَند، وُکنَت، پَدواز، آشیانِه، کابُک، پَتواز، آشیان برای مِثال تو پروریدۀ کابوک آسمان بودی / از آن قرار نکردی در آشیانۀ پست (انوری - ۵۴۶)، زنبیلی که از سقف آویزان کنند تا کبوتر در آن آشیانه کند
مخارجۀ عمارت را گویند، (برهان) (فرهنگ جهانگیری)، بالا خانه کوچک که در بالا واقع شود و آن را مخارجه گویند، فرالاوی گفته: هوشم ز ذوق لطف سخنهای جان فزاش از حجرۀ دلم سوی تابوک گوش شد، (انجمن آرا) (آنندراج)، بیرون داشت عمارتها، (شرفنامۀ منیری)، بالاخانه، غرفه، خانه کوچک ، مخارجۀ عمارت که در تحت آن ستونی نباشد، (بالکن)، مجازاً لالۀ گوش را گفته اند و شعر فرالاوی هم همین معنی را افاده کند
مخارجۀ عمارت را گویند، (برهان) (فرهنگ جهانگیری)، بالا خانه کوچک که در بالا واقع شود و آن را مخارجه گویند، فرالاوی گفته: هوشم ز ذوق لطف سخنهای جان فزاش از حجرۀ دلم سوی تابوک گوش شد، (انجمن آرا) (آنندراج)، بیرون داشت عمارتها، (شرفنامۀ منیری)، بالاخانه، غرفه، خانه کوچک ، مخارجۀ عمارت که در تحت آن ستونی نباشد، (بالکن)، مجازاً لالۀ گوش را گفته اند و شعر فرالاوی هم همین معنی را افاده کند
کابک، جای مرغ خانگی بود، (لغت فرس)، آشیانۀ مرغان، چیزی که مانند زنبیل در میان خانه بیاویزند تا کبوتر بچه در آن کند، (لغت فرس) : چون بچۀ کبوتر منقار سخت کرد هموار کرد موی (؟) و بیوگند موی زرد کابوک را نشاید (نپاید؟ نخواهد؟) و شاخ آرزو کند وز شاخ سوی بام شود باز گرد گرد، ابوشکور، چو کبتر تبتی خانه کرده هر کابوک، سوزنی (از رشیدی در لغت کبتر)، تو پروریدۀ کابوک آسمان بودی ازآن قرار نکردی در آشیانۀ پست، انوری، نیز رجوع به کاپوک شود، رفیده، و آن گرد بالشی است که خمیر را بر زبر آن پهن کرده و بر تنور بندند، و به این معنی شاید مصحف کمایوک باشد، (حاشیۀ لغت کابوک، برهان قاطع چ معین)
کابک، جای مرغ خانگی بود، (لغت فرس)، آشیانۀ مرغان، چیزی که مانند زنبیل در میان خانه بیاویزند تا کبوتر بچه در آن کند، (لغت فرس) : چون بچۀ کبوتر منقار سخت کرد هموار کرد موی (؟) و بیوگند موی زرد کابوک را نشاید (نپاید؟ نخواهد؟) و شاخ آرزو کند وز شاخ سوی بام شود باز گرد گرد، ابوشکور، چو کبتر تبتی خانه کرده هر کابوک، سوزنی (از رشیدی در لغت کبتر)، تو پروریدۀ کابوک آسمان بودی ازآن قرار نکردی در آشیانۀ پست، انوری، نیز رجوع به کاپوک شود، رفیده، و آن گرد بالشی است که خمیر را بر زبر آن پهن کرده و بر تنور بندند، و به این معنی شاید مصحف کمایوک باشد، (حاشیۀ لغت کابوک، برهان قاطع چ معین)