جدول جو
جدول جو

معنی صیلع - جستجوی لغت در جدول جو

صیلع
(صَ لَ)
موضعی است که در آن بان فراوان است و آنجا بود که امری القیس از قتل پدر خود آگاه شد. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلع
تصویر صلع
ریختن موهای جلو سر، بی مویی جلو سر
فرهنگ فارسی عمید
(اُ صَ لِ)
ماری است باریک گردن گردسر. (منتهی الارب). نوعی است از مار. (مهذب الاسماء). ماری باریک گردن که سر آن همچون گلوله ای است. (از قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
دن ژوان، مرد سیاسی و سردار اسپانیایی. متولد دررس بسال 1814 میلادی وی یکی از مسببین سقوط ایزابل دوم است چون اختیار امور ملکی را بدست گرفت درصدد برآمد که پادشاهی برای اسپانی بیابد و به خاندان هوهن زولرن رجوع کرد این اقدام سبب بروز جنگ 1870 میلادی گردید. پریم بسال 1870 درگذشت
لغت نامه دهخدا
(ثَ/ ثَ طَ)
حمله کردن بر کسی. لغتی است در صول، اندازه کرده شدن برای کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ طَءْ)
پراکنده کردن چیزی را، بر همدیگر حمله کردن قوم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بی موی پیش سر گردیدن. موی رفتگی پیش سر. (منتهی الارب). موی پیش سر رفتن. کل بودن. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
جمع واژۀ اصلع. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُلْ لَ)
سنگ پهنا سخت، جائی که هیچ نرویاند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ لَ)
اسب تیزرو. (از منتهی الارب، مادۀ م ل ع) (ناظم الاطباء) ، شتر مادۀ تیزرو. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اشتر زودرو. (مهذب الاسماء) ، بیابان بی نبات. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). ملاع. (منتهی الارب) ، دراز، جنبنده و مضطرب چنان و چنین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هََ لَ)
سست و ضعیف. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
موضعی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
گره چابق تازیانه. (منتهی الارب). گره تازیانه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
سنان زدوده. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
جبل صلیع، کوه بی گیاه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
زن بزرگ پای بزرگ بالا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
شهری است به ساحل دریای حبشه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نام شهری به ساحل شرقی افریقیه نزدیک باب المندب. (ابن بطوطه، یادداشت بخط مرحوم دهخدا). نام شهری به حبشه. (دمشقی، یادداشت ایضاً). گروهی از مردم سودان بر کران حبشه، و این مردم مسلمانند و سرزمین آنان معروف به زیلع است. ابن حائک گوید از جزایر یمن جزیره زیلع است و در آنجا بازاری است و پوست بز از بلاد حبشه بدانجا آرند و فروشند. قریه ای است بر کنار دریا از نواحی حبشه... (از معجم البلدان). شهر و بندر سومالی که در مشرق افریقا و برکنار خلیج عدن واقع است و پس از تأسیس دولت اکسوم اهمیت یافت و با هندوستان رابطۀ مستقیم برقرار کرد. پس از انحطاط اکسوم (قرن ششم میلادی) بر اهمیتش افزوده شد و بعدها یکی از مهمترین بنادر افریقای شرقی برای تجارت برده گردید و درقرن پانزدهم میلادی تحت اشغال ترکان عثمانی درآمد و در سال 1516 میلادی پرتقالی ها آنرا گرفتند و سوزانیدند. پس از آن مدت سه قرن تحت سلطۀ شریفهای ’مخا’ بود و در سال 1870 میلادی بتصرف مصر و در سال 1884 بتصرف بریتانیا درآمد و با تأسیس دولت جمهوری سومالی (1960 میلادی) استیلای بریتانیا پایان یافت. (از دایره المعارف فارسی). حبشه مملکتی است... و ولایت و توابع بسیار دارد و از مشاهیر بلادش ’بجا’ و ’زیلع’ و ’عیذاب’... است. (نزهه القلوب ج 3 ص 268). رجوع به معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
نوعی از مهرۀ سپید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
پیراهن بی آستین، بیم و ترس طاری بر دل که گویا پری مس کرده است، گرگ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ اُ صَ لِ)
نره، کلمه ای که بدان میش ماده را برای دوشیدن خوانند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صلع
تصویر صلع
ریختن موهای پیش سر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلیع
تصویر صلیع
کوه بی گیاه، سر بی موی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیلع
تصویر زیلع
مهره سپید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلع
تصویر صلع
((صَ))
ریختن موهای جلوی سر، بی مویی جلوی سر
فرهنگ فارسی معین