جدول جو
جدول جو

معنی صیغار - جستجوی لغت در جدول جو

صیغار
دهی است از دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر، واقع در 17 هزارگزی باختر ورزقان و 5 هزارگزی راه ارابه رو تبریز به اهر، کوهستانی و هوای آن معتدل است، 624 تن سکنه دارد، آب آن از قنات، محصول آنجا غلات و حبوبات، شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان گلیم و جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیغار
تصویر بیغار
سخن کنایه آمیز که معمولاً به منظور توهین یا تمسخر و سرزنش بر زبان می آید، تفشه، سرزنش، بیغاره، ملامت، سرکوفت، نکوهش، تفش، تفشل، طعنه، عتیب، زاغ پا، پیغاره، سراکوفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صغار
تصویر صغار
خوار شدن، خواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صغار
تصویر صغار
صغیرها، خردها، کوچک ها، خردسال ها، در فقه پسرانی که هنوز به حد بلوغ نرسیده اند، جمع واژۀ صغیر
فرهنگ فارسی عمید
سرزنش و طعنه، (برهان)، بیغاره، طعنه و سرزنش، (سروری) (از جهانگیری)، ملامت، (اسدی)، نکوهش، ملامت، (یادداشت مؤلف)، سرزنش و طعنه، (انجمن آرا) (آنندراج)، و رجوع به بیغاره شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
خرد. (منتهی الارب) (بحر الجواهر) (مهذب الاسماء). صغیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صغیر. (منتهی الارب). مقابل کبار:
خلق ندانم بسخن گفتنش
در همه گیتی ز صغار و کبار.
منوچهری.
بدین صفات جهانی بزرگ دیدم و خوب
در این جهان دگربیعدد صغار و کبار.
ناصرخسرو.
همه داده گردن بعلم و شجاعت
وضیع و شریف و صغار و کبارش.
ناصرخسرو.
قیصر رومی بقصر مشرف او در
روز مظالم ز بندگان صغار است.
ناصرخسرو.
جزعی خاست از امیر و وزیر
فزعی کوفت بر صغار و کبار.
مسعودسعد.
اکابر همه عالم نهاده گردن طوع
بر آستان جلالش چو بندگان صغار.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تغار، (منتهی الارب) (آنندراج)، ظرف آب، (ناظم الاطباء)، الاجانه و یأها زائده، ج، تیاغیر، (اقرب الموارد)، رجوع به اجانه شود
لغت نامه دهخدا
آواز چنگ که سازی است، نافۀ مشک، (منتهی الارب)، رمۀ گاو، (اقرب الموارد)، رمۀ گاو دشتی، (مهذب الاسماء)
لیف نارجیل. (مفردات ابن البیطار ذیل کلمه نارجیل)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
در سختی گرما درآمدن، (از ’وغ ر’) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بیغار
تصویر بیغار
سرزنش، ملامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صغار
تصویر صغار
خوار شدن کوچک، خرد، جمع صغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیار
تصویر صیار
گله گاو، آغل
فرهنگ لغت هوشیار
پلشت بری سترون کردن باژ ستاندن، باژ دادن: نهانی، زمین بی باژ بخشیدن تمام گرفتن عامل خراج را، دادن خراج بپادشاه در نهان و فراز از عمال آن، بخشیدن پادشاه زمینی را بشخصی بدون خراج، زمین اعطایی که داشتن آن متضمن معافیت کلی یا جزئی مالیاتی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیغار
تصویر تیغار
پارسی تازی گشته تغار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیغار
تصویر بیغار
((بِ))
سرزنش، طعنه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صغار
تصویر صغار
((ص))
جمع صغیر، خردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ایغار
تصویر ایغار
تمام گرفتن عامل خراج را، دادن خراج به پادشاه در نهان و فرار از عمال آن، بخشیدن پادشاه زمینی را به شخصی بدون خراج
فرهنگ فارسی معین
بیغاره، سرزنش، سرکوفت، طعنه، عتاب، قدح
متضاد: ستایش، مدح
فرهنگ واژه مترادف متضاد