جدول جو
جدول جو

معنی صیرورت - جستجوی لغت در جدول جو

صیرورت
از حالتی به حالت دیگر درآمدن
تصویری از صیرورت
تصویر صیرورت
فرهنگ فارسی عمید
صیرورت
(ثَرْیْ)
گردیدن. شدن. (غیاث اللغات). گشتن. صیروره. رجوع به صیروره شود
لغت نامه دهخدا
صیرورت
شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیرور
تصویر بیرور
(پسرانه)
متفکر (نگارش کردی: بیرهوهر)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
چیزی که به آن احتیاج داشته باشند، نیاز، حاجت
به ضرورت: به ناچار، از روی ناچاری، ناگزیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیروقت
تصویر دیروقت
دیرگاه، زمان دیر، زمان قدیم، بی موقع، بی هنگام
فرهنگ فارسی عمید
(پُرْ یُرْتْ)
خانه پریورت، خانه صاحب اطاق های بسیار
لغت نامه دهخدا
(رَ)
صارور. صاروراء. مردی که حج نکرده. (منتهی الارب). حج ناکرده. (دستورالاخوان) (مهذب الاسماء) ، آنکه گرد زن نگردد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ رَ)
گویک گوه گردان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(حَ)
در تمام معانی رجوع به ’طیر’ شود. سبکی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(بِ ضَ رَ)
لابد. بناچار: بضرورت بتوان دانست که از آندو تن کدام کس را طاعت باید داشت. (تاریخ بیهقی). اکنون بضرورت بتوان دانست که هرکس که این درجه یافت بر وی واجب گشت که تن خود را زیر سیاست خویش دارد. (تاریخ بیهقی). اگر کسی از آن اعلام دهد بضرورت او را بر آن تصدیق باید داشت. (کلیله و دمنه) ، شکافتن همیان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رفتن. (تاج المصادر بیهقی). سیر. (منتهی الارب). رجوع به سیر شود، راندن. (المصادر زوزنی) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(ثَش ش)
گشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (تاج المصادر بیهقی) ، بازگردیدن کار، میل کردن بسوی کسی. (منتهی الارب) ، (اصطلاح فلسفه) شدن. هرقلیطوس افیسوسی که یکی از فلاسفۀ نحلۀ ایونی و از حکمای یونانی قبل از سقراط است، اصل عالم را تبدل و بی قراری و شدن میداند. وی منکر وجود ثابت و پایدار است و عالم را به رودی تشبیه میکند که همواره روان است و یک دم مانند دم دیگر نیست. او میگوید: هیچ چیز را نمی توان گفت می باشد، بلکه باید گفت میشود و شدن نتیجۀ کشمکش اضداد است. (از سیر حکمت ج 1 ص 4)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پریورت
تصویر پریورت
پارسی ترکی جادار پر اطاق: خانه پریورت صاحب اطاقهای بسیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ژیروئت
تصویر ژیروئت
فرانسوی بادنما
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیروقت
تصویر دیروقت
زمان قدیم، بی موقع، بی هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیررت
تصویر صیررت
بازگشتن، گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیروره
تصویر صیروره
گردیدن و شدن دگر چهرگی زبانزد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرورت
تصویر حرورت
آزادی، آزاد مردی
فرهنگ لغت هوشیار
صاروره صاروراء صرور هنج ناکرده (هنج حج)، زنگریز آنکه گرد زنان نگردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
نیاز، حاجت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیپورت
تصویر دیپورت
((پُ))
رفتار کردن، سلوک کردن، از کشور میزبان اخراج کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
((ضَ رَ))
نیاز، حاجت، اجبار، الزام، جمع ضرورات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
بایستگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
Imperativeness, Necessitation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
impérativité, nécessité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چهار روز بعد
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
Imperativität, Notwendigkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
імперативність , необхідність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
imperatywność, konieczność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
imperatividade, necessidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
imperatività, necessità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
imperatividad, necesidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
настоятельность , необходимость
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ضرورت
تصویر ضرورت
dringendheid, noodzakelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی