لابد. بناچار: بضرورت بتوان دانست که از آندو تن کدام کس را طاعت باید داشت. (تاریخ بیهقی). اکنون بضرورت بتوان دانست که هرکس که این درجه یافت بر وی واجب گشت که تن خود را زیر سیاست خویش دارد. (تاریخ بیهقی). اگر کسی از آن اعلام دهد بضرورت او را بر آن تصدیق باید داشت. (کلیله و دمنه) ، شکافتن همیان. (منتهی الارب)
لابد. بناچار: بضرورت بتوان دانست که از آندو تن کدام کس را طاعت باید داشت. (تاریخ بیهقی). اکنون بضرورت بتوان دانست که هرکس که این درجه یافت بر وی واجب گشت که تن خود را زیر سیاست خویش دارد. (تاریخ بیهقی). اگر کسی از آن اعلام دهد بضرورت او را بر آن تصدیق باید داشت. (کلیله و دمنه) ، شکافتن همیان. (منتهی الارب)
گشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (تاج المصادر بیهقی) ، بازگردیدن کار، میل کردن بسوی کسی. (منتهی الارب) ، (اصطلاح فلسفه) شدن. هرقلیطوس افیسوسی که یکی از فلاسفۀ نحلۀ ایونی و از حکمای یونانی قبل از سقراط است، اصل عالم را تبدل و بی قراری و شدن میداند. وی منکر وجود ثابت و پایدار است و عالم را به رودی تشبیه میکند که همواره روان است و یک دم مانند دم دیگر نیست. او میگوید: هیچ چیز را نمی توان گفت می باشد، بلکه باید گفت میشود و شدن نتیجۀ کشمکش اضداد است. (از سیر حکمت ج 1 ص 4)
گشتن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (تاج المصادر بیهقی) ، بازگردیدن کار، میل کردن بسوی کسی. (منتهی الارب) ، (اصطلاح فلسفه) شدن. هرقلیطوس افیسوسی که یکی از فلاسفۀ نحلۀ ایونی و از حکمای یونانی قبل از سقراط است، اصل عالم را تبدل و بی قراری و شدن میداند. وی منکر وجود ثابت و پایدار است و عالم را به رودی تشبیه میکند که همواره روان است و یک دم مانند دم دیگر نیست. او میگوید: هیچ چیز را نمی توان گفت می باشد، بلکه باید گفت میشود و شدن نتیجۀ کشمکش اضداد است. (از سیر حکمت ج 1 ص 4)