جدول جو
جدول جو

معنی صیدیاب - جستجوی لغت در جدول جو

صیدیاب
(صَ)
جائی که صید در آنجا یافت شود. مکانی که صید در آنجا است. صیدگاه:
شاه در آن ناحیت صیدیاب
دید دهی چون دل دشمن خراب.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیداب
تصویر شیداب
(پسرانه)
نام حکیمی که خاک را خدا می دانست، برساخته فرقه آذرکیوان است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بردیاب
تصویر بردیاب
تله متر (Telemeter) یا مسافت سنج نوری یا بردیاب ابزاری است که برای اندازه گیری فاصله تا یک شیء با استفاده از اصول اپتیکی استفاده می شود. در سینما و عکاسی، تله مترها برای تعیین دقیق فاصله بین دوربین و سوژه استفاده می شوند، که برای فوکوس دقیق و گرفتن تصاویر واضح ضروری است.
کاربردهای تله متر در سینما و عکاسی:
1. فوکوس دقیق :
- تله مترها به فیلم سازان و عکاسان کمک می کنند تا فاصله دقیق بین دوربین و سوژه را تعیین کرده و فوکوس را به درستی تنظیم کنند.
2. تصاویر واضح و با کیفیت :
- با استفاده از تله متر، عکاسان می توانند اطمینان حاصل کنند که تصاویر گرفته شده واضح و با کیفیت بالا هستند، به ویژه در شرایط نور کم یا عمق میدان کم.
3. صرفه جویی در زمان :
- استفاده از تله متر به صرفه جویی در زمان کمک می کند زیرا نیاز به حدس زدن فاصله یا انجام تنظیمات مکرر را کاهش می دهد.
4. استفاده در شرایط مختلف :
- تله مترها می توانند در انواع شرایط نوری و محیطی به خوبی کار کنند و به عکاسان و فیلم سازان امکان می دهند تا در هر شرایطی به دقت مورد نیاز خود دست یابند.
انواع تله متر:
1. تله مترهای نوری :
- این نوع تله مترها از اصول اپتیکی برای اندازه گیری فاصله استفاده می کنند. معمولاً از دو عدسی استفاده می شود که با ترکیب تصویر ایجاد شده توسط آنها فاصله تا سوژه را تعیین می کنند.
2. تله مترهای لیزری :
- این نوع تله مترها از لیزر برای اندازه گیری فاصله استفاده می کنند. لیزر به سوژه تابیده می شود و زمان برگشت آن اندازه گیری می شود تا فاصله دقیق محاسبه شود.
3. تله مترهای اولتراسونیک :
- این نوع تله مترها از امواج صوتی با فرکانس بالا برای اندازه گیری فاصله استفاده می کنند. زمان برگشت امواج صوتی اندازه گیری می شود تا فاصله محاسبه شود.
کاربردهای دیگر تله متر:
1. نظامی :
- تله مترها در تجهیزات نظامی برای اندازه گیری فاصله تا اهداف و تعیین نقاط دقیق شلیک استفاده می شوند.
2. ورزش :
- در ورزش های مختلف مانند گلف و تیراندازی، تله مترها برای اندازه گیری دقیق فاصله و بهبود عملکرد استفاده می شوند.
3. ساختمان و معماری :
- تله مترها در صنعت ساختمان برای اندازه گیری دقیق فاصله ها و بررسی ابعاد استفاده می شوند.
مزایا و معایب:
مزایا :
- دقت بالا در اندازه گیری فاصله.
- افزایش کیفیت تصاویر و فیلم ها.
- صرفه جویی در زمان و کاهش خطاها.
معایب :
- هزینه بالای برخی از انواع تله مترها.
- نیاز به آموزش و مهارت برای استفاده صحیح.
- محدودیت های محیطی مانند بازتابش لیزر در تله مترهای لیزری.
تله مترها ابزارهای بسیار مفیدی در سینما، عکاسی و بسیاری از صنایع دیگر هستند که به دقت و کیفیت بالاتر در کارها کمک می کنند.
نظام دید اپتیک برای کانونی کردن و اندازه گیری فاصله بین دوربین و سوژه. چنین سیستمی به ویژه برای فیلم برداری از هلیکوپتر یا فیلم برداری با دوربین های قطع کوچک به کار می رود.
فرهنگ اصطلاحات سینمایی
تصویری از پادیاب
تصویر پادیاب
شستشو، وضو، شستشوی صورت و دست و پا، وضویی که زردشتیان می گیرند، شستن و پاکیزه ساختن چیزی با خواندن دعاهای مخصوص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیریاب
تصویر دیریاب
آنچه دیر پیدا شود، آنچه به دشواری به دست آید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زودیاب
تصویر زودیاب
زودیابنده، تیزهوش، هوشیار، باهوش، تیزفهم، تندفهم، برای مثال همی بود تا زرد گشت آفتاب / نشست از بر بارۀ زودیاب (فردوسی - ۶/۴۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیدگاه
تصویر صیدگاه
سرزمینی که در آن شکار فراوان باشد، جای شکار کردن، شکارگاه، شکارستان، نخجیرگاه، متصیّد
فرهنگ فارسی عمید
(دَ کَ دَ / دِ)
درد یابنده. آنچه درد کند: متألم، چشم دردیاب. دردگین
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
شهری است یا موضعی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ/ صِ)
شکارگاه. جای صید. جائی که شکار بدانجا برود. نخجیرگه:
صیدگاه ملک دادگر عادل را
بازنشناختم امروز همی از محشر.
فرخی.
گر خاک صیدگاهش بگذارد آسمانها
بهر حنوط رضوان تحفه برد شمالش.
خاقانی.
صیدگاهش ز خون دریا جوش
گاه گرگینه گه پلنگی پوش.
نظامی.
ناتوان مرغی چو من در صیدگاه حشر نیست
می پرم چون رنگ نتوان دید پرواز مرا.
رضی دانش (از آنندراج).
رجوع به صیدگه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ/ صِ)
صیاد. شکارچی. آنکه کار او صید کردن است:
این وطنگاه دامیاران است
جای صیاد و صیدکاران است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
نام رودی در یونان شمالی، (ایران باستان ج 1 ص 752)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
صیدجوی. شکارجوی. سخت جویندۀ صید. رجوع به یوز شود
لغت نامه دهخدا
ناحیتی به آسیای صغیر، (ایران باستان ج 2 ص 1472)
لغت نامه دهخدا
حجار معروف یونان که در قرن پنجم قبل از میلاد میزیسته و بزرگترین حجار یونان کهن به شمار میرود، وی در عصر پریکلس در آتن به شهرت رسید و سرانجام در زندان درگذشت، سنگتراشیهای المپ از اوست، (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
لغت نامه دهخدا
(گَ ذَ)
دهی است از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل که در 5000 گزی جنوب سولده واقع شده است. هوای آن معتدل مرطوب مالاریایی و سکنۀ آن 185 تن است. آب آن از رود خانه ناتل تأمین میشود. محصول آن برنج، مختصر غلات، کنف و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). یکی از دهات نور مازندران است. (از سفرنامۀ مازندران و استرآباد رابینو متن انگلیسی ص 110 و ترجمه فارسی ص 149)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
باطل گشته و ناچیز شده. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام پدر بابک است، (فرهنگ شاهنامۀ ولف) :
شبی خفته بد بابک رودیاب
چنان دید روشن روانش بخواب ...
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(تَمْ)
که بسرعت درک کند. سریعالانتقال. اوذعی. المعی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
ناوک وهم بر نشانۀ غیب
خاطر تیزیاب من رانده ست.
خاقانی (یادداشت ایضاً).
، که زود دریابد چیزی را. که زود بچیزی برسد و آن را بگیرد:
ایام سست رأی و قدر بخت گیر شد
اوهام کندپای و قضا تیزیاب شد.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 156).
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(شِ دَ / دِ)
زودیابنده. تندفهم. تیزهوش. سریعالانتقال. (فرهنگ فارسی معین). تیزفهم. زوددریابنده. که زود درک سخن کند. سریعالانتقال. لوذعی. ذکی. لقن. المعی. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
شبی خفته بد بابک زودیاب
چنان دید روشن روانش بخواب.
فردوسی.
همه دیده کردند یکسر پرآب
از آن شاه پردانش و زودیاب.
فردوسی.
چو فرمان دهد خسرو زودیاب
نگیرم بدین کار کردن شتاب.
فردوسی.
گرچه در گیتی نیابی هیچ فضل
مرد ازو فاضل شده ست و زودیاب.
ناصرخسرو.
بدیدۀ خرد زودیاب دورنظر
همی ببیند مغز اندر استخوان سخن.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(شادْ)
دیهی است از دهستان کاشمر، بخش بردسکن از شهرستان کاشمر، واقع در 24 هزارگزی جنوب باختری بردسکن و 2 هزارگزی جنوب مالرو عمومی نیگنان بردسکن. جلگه ای و آب و هوای آن معتدل، سکنۀ آن 223 تن است. آب آن از قنات، محصولات عمده آن غلات، میوه جات، ابریشم و انگور و شغل اهالی آن زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
نام بزرگترین نهر جزیره قبرس است، این نهر از کوه ترودس واقع در وسط جزیره سرچشمه گرفته ابتدا به طرف شمال غربی روان شود و از میان شهر لفکوشه بگذرد آنگاه بطرف مشرق متمایل گردد و در اثناء راه چند رشته رود از جانب راست بدان پیوندد و پس از طی مسافتی حدود صدهزار گز در ساحل شرقی جزیره و طرف شمالی ماگسه وارد دریا شود، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
رجوع به پادیاو شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ کَ دَ / دِ)
یابندۀ عدل. انصاف جوینده، داد یافته. انصاف دیده. انصاف جسته:
سایۀ یزدان تویی و آفتاب ملک تو
خلق یزدان از تواند انصاف جوی و دادیاب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ائتیاب، (از ’ای ب’) بوقت شب آمدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از میدیاز
تصویر میدیاز
اتساع غیر طبیعی و ثابت مردمک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیدنیات
تصویر صیدنیات
خرمگسیان خانواده خرمگس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صردیات
تصویر صردیات
کاکیان شیر گنجشگیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودیاب
تصویر زودیاب
تیز فهم، تیز هوش، سریع الانتقال
فرهنگ لغت هوشیار
شستن و پاکیزه ساختن چیزها بوسیله خواندن دعا. زرتشتیی که میخواهد پادیاب کند نخست یک خشنوتره اهورهه مزداو (بخشنودی اهورمزدا) میخواند پس از آن یک بار (اشم و هو) می سراید. آنگاه روی دستها و پاهای خود را میشوید از آن پس کشتی نو میکند و بترتیب مقرر کمربند خود میگشاید و دعای مخصوص آن را میخواند و باردیگر بدور کمر می بندد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدیان
تصویر صدیان
تشنه مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زودیاب
تصویر زودیاب
تیزهوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پادیاب
تصویر پادیاب
وضو
فرهنگ واژه فارسی سره
بی وقوف، صعب الحصول
متضاد: سهل الوصول
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شکارگاه، نخجیرگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد