جدول جو
جدول جو

معنی صیداوی - جستجوی لغت در جدول جو

صیداوی
(صَ)
نسبت است به صیداء. صیدانی. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بیداری
تصویر بیداری
بیدار بودن، کنایه از هوشیار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیداوسی
تصویر پیداوسی
سکه ای معادل پنج دینار، بنداوسی، پنداوسی، برای مثال که بر پهلوی موبد پارسی / همی نام راندش به پیداوسی (فردوسی۱ - ۱۳۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
مربوط به صفرا، ناشی از صفرا، کنایه از به رنگ زرد، کنایه از تندمزاج، تندخو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوداوی
تصویر سوداوی
کسی که سودا بر مزاجش غالب باشد، مالیخولیایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیدایی
تصویر پیدایی
حالت و چگونگی پیدا، پیدا بودن، آشکار بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیداری
تصویر دیداری
بصری، قابل رؤیت، دیدنی، درخور دیدن، برای مثال مردم ز راه علم بود مردم / نه ز این تن مصور دیداری (ناصرخسرو - ۴۸۹)، کنایه از زیبا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غیداقی
تصویر غیداقی
تهیه شده در غیداق، برای مثال به یک گشاد ز شست تو تیر غیداقی / شود چو پاسخ کهسار باز تا غیداق (خاقانی - ۲۳۵)، اهل غیداق
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
منسوب است به صیداء که شهری است در ساحل بحرالروم. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
ظهور آشکار شدن، علم معرفت: و آن لفظ عامل و دانا و علم دانستن است... ما آن را بلفظ روشنی و پیدایی و علت و مایه و معدن پیدایی و روشنی بدل کردیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیداری
تصویر بیداری
عمل بیدار بودن یقظه مقابل خواب، هوشیاری آگاهی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به میدان: کپنک پوشکان میدانی درکمین تواند میدانی ک (ضیاء اصفهانی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متداوی
تصویر متداوی
خود پزشک آنکه خود را معالجه کند
فرهنگ لغت هوشیار
تیر خدنگ تیر غیداق شهری است در دشت قبچاق قیداقی هم می نویسند منسوبه به غیداق، تیری به غیات سخت که سنگ را می شکند و آن منسوب به غیداق است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیدانه
تصویر صیدانه
یغام (غول)، پر گوی: زن پر درد سر
فرهنگ لغت هوشیار
دارو فروش دارو شناس، گیاهشناس منسوب به صیدله گیاه شناس، دارو فروش. عطر فروش، عطار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیدنانی
تصویر صیدنانی
سنجاب امریکایی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیداوسی
تصویر پیداوسی
سکه ای در قدیم بارزش پنج دینار: (هزار و صد و شصت قنطار بود درم بدکزو پنج دینار بود) که بر پهلو موبد پارسی همی نام بردش به پنداوسی) (فردوسی) توضیح ولف در فهرست شاهنامه (بنداوسی) کرده و در کلمه اخیر گوید: (سکه ای بارزش پنج دینار)، احتمال میرود که کلمه مصحف پنداذس باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمدانی
تصویر صمدانی
برینیک مینوی خدایی منسوب به صمد ربانی الهی: عارف صمدانی
فرهنگ لغت هوشیار
پی زاوی: زاو در پارسی برابر است با دره و شکاف از مردم پیزاو پایزاو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیداری
تصویر دیداری
سزاوار تماشا، در خور نظاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایداجی
تصویر ایداجی
ترکی سر رشته داری یکی از مناصب وابسته به سر رشته داری قشون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیدائی
تصویر پیدائی
وضوح، ظهور، هویدائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
زردابی، تند مزاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحراوی
تصویر صحراوی
بیابانی کویری منسوب به صحرا، قسمی گرگ آدمخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیدایی
تصویر شیدایی
آشفتگی شیفتگی، دیوانگی، عاشقی
فرهنگ لغت هوشیار
خشکسر (مالیخولیایی) باد ارچه به وزن خشکسر بود از من به عیار چرب تر بود (خاقانی) منسوب به سوداء. کسی که در مزاج وی سودا غالب باشد، مالیخولیایی وسواسی، دیوانه مجنون. یامزاج سوداوی. مزاجی که در آن سودا غالب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیدایی
تصویر پیدایی
((پِ))
آشکار بودن، دانش، معرفت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیداوسی
تصویر پیداوسی
((پِ اُ))
درمی با ارزش پنج برابر دینار، بنداوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیداوسی
تصویر پیداوسی
((پَ وَ))
سکه ای در قدیم برابر با ارزش پنج دینار، پنداوسی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفراوی
تصویر صفراوی
تندمزاج، زرد رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیدایی
تصویر شیدایی
((شَ))
شیفتگی، دیوانگی، عاشقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحراوی
تصویر صحراوی
منسوب به صحرا، قسمی گرگ آدم خوار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیداری
تصویر دیداری
بصری، آوو
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیکاوی
تصویر پیکاوی
تفحص
فرهنگ واژه فارسی سره