جدول جو
جدول جو

معنی صیانت - جستجوی لغت در جدول جو

صیانت
حفظ کردن، نگه داشتن، پرهیزکاری
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
فرهنگ فارسی عمید
صیانت
(ثَ مَ دَ)
صیانه. نگه داشتن. نگهبانی. (غیاث اللغات). صون. صیانه. حفظ. وقایه. نگاهداری. خویشتن بازداشتن:
از صیانت هیچ با فاجر نیامیزی بهم
هرکه با فاجر نشیند همچنان فاجر شود.
منوچهری.
... و صیانت نفس از حوادث آفات آن قدر که در امکان آید. (کلیله و دمنه). در ضبط ولایت و شرط جبایت آثار امانت و انوار صیانت و دقایق سیاست و شرایط حراست تقدیم کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به صیانه شود
لغت نامه دهخدا
صیانت
حفظ کردن
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
فرهنگ لغت هوشیار
صیانت
((نَ))
حفظ کردن، خویشتن نگاهداشتن، نگه داری
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
فرهنگ فارسی معین
صیانت
نگهداری
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
فرهنگ واژه فارسی سره
صیانت
حراست، حفظ، محافظت، نگهداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
زرگری، ریخته گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دیانت
تصویر دیانت
آیین خداپرستی، هر آیینی که اساس آن بر خداپرستی باشد، ملت، مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
انجام عملی که برخلاف اعتماد دیگران است
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
مأخوذ از دیانه تازی، دینداری کردن. صداقت و راستی. خداترسی. عدالت و تقوی و پرهیزگاری و پارسائی و خوبی و نیکوئی. (ناظم الاطباء). دینداری:
همه دیانت و دین جوی و نیک رائی کن
که سوی خلد برین باشدت گذرنامه.
شهید.
بمرگ این محتشم شهامت و دیانت و کفایت و بزرگی بمرد. (تاریخ بیهقی ص 371). شغلها و سفارتهای با نام کرده است. (بوطاهر تبانی) و در هر یکی از آن مناصحت و دیانت وی ظاهر گشته. (تاریخ بیهقی ص 209). نگاه باید کرد تا احوال ایشان (شاهان غزنوی) بر چه جمله رفته است و میرود و در... عفت و دیانت. (تاریخ بیهقی).
گر دیانت نیست آنچ آموخت پیغمبر بخلق
آنچه خصمان داشتندش جز دیانت چیست پس.
ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 206).
ای حیا را همچو عثمان در شجاعت چون علی
ای دیانت را چو بوبکر ای عدالت را عمر.
ازرقی.
که در امضای احکام شرع از طریق دیانت و... امانت نگذرد. (کلیله و دمنه). چون قواعد دین... مهمل ماند دیانت و صیانت برخیزد. (سندبادنامه ص 5).
دیانت از در دیگر برون رود ناچار.
سعدی.
و ترا همچنین فضل است و دیانت وتقوی و امانت.
سعدی (کلیات چ مصفا ص 23).
چون نبود خویش را دیانت و تقوی
قطع رحم بهتر از مودت قربی.
سعدی.
، فروتنی کردن، راستی. درستی، طاعت کردن. (یادداشت مؤلف). آیین خداپرستی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
پذیرفتاری. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کیانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
غدر. مکر. حیله. ناراستی. (ناظم الاطباء). دغلی. ناراستی. (غیاث اللغات). ضد امانت. زنهارخواری. نااستواری. اغلال. (یادداشت مؤلف). ادهان. (منتهی الارب). خیانه: سلطان آن فرمود در باب من بنده یگانه مخلص بی خیانت که از بزرگی وی سزید. (تاریخ بیهقی). به آن طریق که بازگردم از راهی که به آن راه میرود و کسی که زبون نمی گیرد امانت را و حلال نمیداند غدر و خیانت را... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی).
زین پاک شده ست و بی خیانت
هم دامن و دست و هم ازارم.
ناصرخسرو.
روزن و برهون چو بسته گشت خیانت
راه نیابد بسوی گوهرمخزون.
ناصرخسرو.
و هیچ مشاطه... مهتران را چون زشتی جرم وخیانت کهتران نیست. (کلیله و دمنه). از رنجانیدن جانوران... و کبر و خیانت و دزدی احتراز نمودم. (کلیله و دمنه).
حکیم را سخن مدحت تو ناگفتن
خیانتی است شگرف و جنایتی است عظیم.
سوزنی.
چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن
چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان.
خاقانی.
وحشت آموزد و خیانت و ریو.
سعدی (گلستان).
بر او حسد بردند و بخیانتش متهم کردند. (گلستان).
دل او دارد از امانت نور
دست او باشد از خیانت دور.
اوحدی.
، نقض عهد. پیمان شکنی، بیوفائی. نمک بحرامی، بی دیانتی، دزدی، بی عصمتی. زناکاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
صیاغه. زرگری. زرگری کردن. رجوع به صیاغه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ /صُ / صیا)
صیان الثوب، جامه دان. (منتهی الارب) ، تختۀ جامه. (منتهی الارب) (دهار)
لغت نامه دهخدا
(وَ)
نگاه داشتن چیزی را، (منتهی الارب)، نگه داشتن، (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (مصادر زوزنی)،
بر طرف سم ایستادن اسب از سودگی پای یا بی نعلی، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ مَ لَ)
نگه داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). نگاه داشتن چیزی را. (منتهی الارب). صیانت: ادام اﷲ تأییدهم و صیانه الجمیع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 212). رجوع به صیانت شود، برطرف سم ایستادن اسب از سودگی پای یا بی نعلی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیانت ذات
تصویر صیانت ذات
خود پاسی خویشپاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیان
تصویر صیان
نگاهداری خویشتنداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کیانت
تصویر کیانت
پذیرفتاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
زرگری، زیورآلات، زر ساختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
عذر، مکر، حیله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیانت
تصویر دیانت
دینداری کردن، صداقت و راستی، عدالت و تقوی و راستی، خداترسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیانت کردن
تصویر صیانت کردن
حفظ کردن محفوظ داشتن مصون داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیانه
تصویر صیانه
نگهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
((غَ))
ریخته گری، زرگری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دیانت
تصویر دیانت
((نَ))
دینداری، آیین خداپرستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
((نَ))
غدر، مکر، نقض عمد، نادرستی، دغلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خیانت
تصویر خیانت
دشمن یاری
فرهنگ واژه فارسی سره
بدعهدی، بی وفایی، پیمان شکنی، عهدشکنی، غدر، بی عصمتی، بی عفتی، زناکاری، دزدی، دغلی، نادرستی، ناراستی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تقوا، خداپرستی، خداترسی، دینداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درستی، صداقت
دیکشنری اردو به فارسی