صیانه. نگه داشتن. نگهبانی. (غیاث اللغات). صون. صیانه. حفظ. وقایه. نگاهداری. خویشتن بازداشتن: از صیانت هیچ با فاجر نیامیزی بهم هرکه با فاجر نشیند همچنان فاجر شود. منوچهری. ... و صیانت نفس از حوادث آفات آن قدر که در امکان آید. (کلیله و دمنه). در ضبط ولایت و شرط جبایت آثار امانت و انوار صیانت و دقایق سیاست و شرایط حراست تقدیم کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به صیانه شود
صیانه. نگه داشتن. نگهبانی. (غیاث اللغات). صون. صیانه. حفظ. وقایه. نگاهداری. خویشتن بازداشتن: از صیانت هیچ با فاجر نیامیزی بهم هرکه با فاجر نشیند همچنان فاجر شود. منوچهری. ... و صیانت نفس از حوادث آفات آن قدر که در امکان آید. (کلیله و دمنه). در ضبط ولایت و شرط جبایت آثار امانت و انوار صیانت و دقایق سیاست و شرایط حراست تقدیم کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به صیانه شود
مأخوذ از دیانه تازی، دینداری کردن. صداقت و راستی. خداترسی. عدالت و تقوی و پرهیزگاری و پارسائی و خوبی و نیکوئی. (ناظم الاطباء). دینداری: همه دیانت و دین جوی و نیک رائی کن که سوی خلد برین باشدت گذرنامه. شهید. بمرگ این محتشم شهامت و دیانت و کفایت و بزرگی بمرد. (تاریخ بیهقی ص 371). شغلها و سفارتهای با نام کرده است. (بوطاهر تبانی) و در هر یکی از آن مناصحت و دیانت وی ظاهر گشته. (تاریخ بیهقی ص 209). نگاه باید کرد تا احوال ایشان (شاهان غزنوی) بر چه جمله رفته است و میرود و در... عفت و دیانت. (تاریخ بیهقی). گر دیانت نیست آنچ آموخت پیغمبر بخلق آنچه خصمان داشتندش جز دیانت چیست پس. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 206). ای حیا را همچو عثمان در شجاعت چون علی ای دیانت را چو بوبکر ای عدالت را عمر. ازرقی. که در امضای احکام شرع از طریق دیانت و... امانت نگذرد. (کلیله و دمنه). چون قواعد دین... مهمل ماند دیانت و صیانت برخیزد. (سندبادنامه ص 5). دیانت از در دیگر برون رود ناچار. سعدی. و ترا همچنین فضل است و دیانت وتقوی و امانت. سعدی (کلیات چ مصفا ص 23). چون نبود خویش را دیانت و تقوی قطع رحم بهتر از مودت قربی. سعدی. ، فروتنی کردن، راستی. درستی، طاعت کردن. (یادداشت مؤلف). آیین خداپرستی
مأخوذ از دیانه تازی، دینداری کردن. صداقت و راستی. خداترسی. عدالت و تقوی و پرهیزگاری و پارسائی و خوبی و نیکوئی. (ناظم الاطباء). دینداری: همه دیانت و دین جوی و نیک رائی کن که سوی خلد برین باشدت گذرنامه. شهید. بمرگ این محتشم شهامت و دیانت و کفایت و بزرگی بمرد. (تاریخ بیهقی ص 371). شغلها و سفارتهای با نام کرده است. (بوطاهر تبانی) و در هر یکی از آن مناصحت و دیانت وی ظاهر گشته. (تاریخ بیهقی ص 209). نگاه باید کرد تا احوال ایشان (شاهان غزنوی) بر چه جمله رفته است و میرود و در... عفت و دیانت. (تاریخ بیهقی). گر دیانت نیست آنچ آموخت پیغمبر بخلق آنچه خصمان داشتندش جز دیانت چیست پس. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 206). ای حیا را همچو عثمان در شجاعت چون علی ای دیانت را چو بوبکر ای عدالت را عمر. ازرقی. که در امضای احکام شرع از طریق دیانت و... امانت نگذرد. (کلیله و دمنه). چون قواعد دین... مهمل ماند دیانت و صیانت برخیزد. (سندبادنامه ص 5). دیانت از در دیگر برون رود ناچار. سعدی. و ترا همچنین فضل است و دیانت وتقوی و امانت. سعدی (کلیات چ مصفا ص 23). چون نبود خویش را دیانت و تقوی قطع رحم بهتر از مودت قربی. سعدی. ، فروتنی کردن، راستی. درستی، طاعت کردن. (یادداشت مؤلف). آیین خداپرستی
غدر. مکر. حیله. ناراستی. (ناظم الاطباء). دغلی. ناراستی. (غیاث اللغات). ضد امانت. زنهارخواری. نااستواری. اغلال. (یادداشت مؤلف). ادهان. (منتهی الارب). خیانه: سلطان آن فرمود در باب من بنده یگانه مخلص بی خیانت که از بزرگی وی سزید. (تاریخ بیهقی). به آن طریق که بازگردم از راهی که به آن راه میرود و کسی که زبون نمی گیرد امانت را و حلال نمیداند غدر و خیانت را... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی). زین پاک شده ست و بی خیانت هم دامن و دست و هم ازارم. ناصرخسرو. روزن و برهون چو بسته گشت خیانت راه نیابد بسوی گوهرمخزون. ناصرخسرو. و هیچ مشاطه... مهتران را چون زشتی جرم وخیانت کهتران نیست. (کلیله و دمنه). از رنجانیدن جانوران... و کبر و خیانت و دزدی احتراز نمودم. (کلیله و دمنه). حکیم را سخن مدحت تو ناگفتن خیانتی است شگرف و جنایتی است عظیم. سوزنی. چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان. خاقانی. وحشت آموزد و خیانت و ریو. سعدی (گلستان). بر او حسد بردند و بخیانتش متهم کردند. (گلستان). دل او دارد از امانت نور دست او باشد از خیانت دور. اوحدی. ، نقض عهد. پیمان شکنی، بیوفائی. نمک بحرامی، بی دیانتی، دزدی، بی عصمتی. زناکاری. (ناظم الاطباء)
غدر. مکر. حیله. ناراستی. (ناظم الاطباء). دغلی. ناراستی. (غیاث اللغات). ضد امانت. زنهارخواری. نااستواری. اغلال. (یادداشت مؤلف). ادهان. (منتهی الارب). خیانه: سلطان آن فرمود در باب من بنده یگانه مخلص بی خیانت که از بزرگی وی سزید. (تاریخ بیهقی). به آن طریق که بازگردم از راهی که به آن راه میرود و کسی که زبون نمی گیرد امانت را و حلال نمیداند غدر و خیانت را... ایمان نیاورده ام بقرآن بزرگ. (تاریخ بیهقی). زین پاک شده ست و بی خیانت هم دامن و دست و هم ازارم. ناصرخسرو. روزن و برهون چو بسته گشت خیانت راه نیابد بسوی گوهرمخزون. ناصرخسرو. و هیچ مشاطه... مهتران را چون زشتی جرم وخیانت کهتران نیست. (کلیله و دمنه). از رنجانیدن جانوران... و کبر و خیانت و دزدی احتراز نمودم. (کلیله و دمنه). حکیم را سخن مدحت تو ناگفتن خیانتی است شگرف و جنایتی است عظیم. سوزنی. چون گربه با خیانت و چون موش نقب زن چون عنکبوت جوله و چون خرمگس عوان. خاقانی. وحشت آموزد و خیانت و ریو. سعدی (گلستان). بر او حسد بردند و بخیانتش متهم کردند. (گلستان). دل او دارد از امانت نور دست او باشد از خیانت دور. اوحدی. ، نقض عهد. پیمان شکنی، بیوفائی. نمک بحرامی، بی دیانتی، دزدی، بی عصمتی. زناکاری. (ناظم الاطباء)