جدول جو
جدول جو

معنی صیاغت - جستجوی لغت در جدول جو

صیاغت
زرگری، ریخته گری
تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
فرهنگ فارسی عمید
صیاغت
(ثَ)
صیاغه. زرگری. زرگری کردن. رجوع به صیاغه شود
لغت نامه دهخدا
صیاغت
زرگری، زیورآلات، زر ساختن
تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
فرهنگ لغت هوشیار
صیاغت
((غَ))
ریخته گری، زرگری
تصویری از صیاغت
تصویر صیاغت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صباغت
تصویر صباغت
حرفۀ صباغ، رنگرزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیاغ
تصویر صیاغ
کسی که با دروغ سخن را آرایش دهد، دروغ پرداز، زرگر، ریخته گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
حفظ کردن، نگه داشتن، پرهیزکاری
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ مَ دَ)
صیانه. نگه داشتن. نگهبانی. (غیاث اللغات). صون. صیانه. حفظ. وقایه. نگاهداری. خویشتن بازداشتن:
از صیانت هیچ با فاجر نیامیزی بهم
هرکه با فاجر نشیند همچنان فاجر شود.
منوچهری.
... و صیانت نفس از حوادث آفات آن قدر که در امکان آید. (کلیله و دمنه). در ضبط ولایت و شرط جبایت آثار امانت و انوار صیانت و دقایق سیاست و شرایط حراست تقدیم کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). رجوع به صیانه شود
لغت نامه دهخدا
(صُیْ یا)
جمع واژۀ صائغ. (اقرب الموارد). رجوع به صائغ شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
صیاغت. زرگری. زرگری کردن. زیور و آلات زر ساختن. تسبیک، آفریدن، آراستن، ساختن چیزی بر هیأتی مخصوص. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یا)
زرگر. (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (مهذب الاسماء) ، دروغگو. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
حفظ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صباغت
تصویر صباغت
رنگرزی
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیز در قالب ریخته شده، شکل هیئت، خلقت آفرینش، هیئتی که برای کلمه حاصل گردد بواسطه تقدیم و تاخیر حروف و تغییر حرکات و سکنات آن: صیغت جمع صیغت مفرد، نکاح موقت، زنی که تو را به عقد انقطاع گیرند برای مدتی کوتاه یا دراز و محدود نه دایمی و همیشگی با ذکر مهر و آن را شرایط و احکام خاصی است زن غیر دایم، کلمه ای که به وقت معامله و عقد نکاح بر زبان جاری کنند. یا چه صیغه ایست ک چه هیئت دستوری دارد ک، چه معنی دارد ک یا صیغه تفضیل. صفت (تفضیلی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاغ
تصویر صیاغ
دروغ پرداز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
((نَ))
حفظ کردن، خویشتن نگاهداشتن، نگه داری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صباغت
تصویر صباغت
((صَ بّ غَ))
رنگرزی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صیانت
تصویر صیانت
نگهداری
فرهنگ واژه فارسی سره
حراست، حفظ، محافظت، نگهداری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رنگرزی، رنگ سازی، صباغی
فرهنگ واژه مترادف متضاد