- صیاد (پسرانه)
- شکارچی
معنی صیاد - جستجوی لغت در جدول جو
- صیاد
- ماهیگیر، ماهیگیر
- صیاد
- شکارچی، آنکه پیشه اش شکار کردن جانوران است، صیدبند، نخجیرگر، شکارگر، نخجیرگیر، نخجیرگان، قانص، متصیّد، نخجیروال، حابل، نخجیرزن، صیدگر، صیدافکن، صیّاد
کنایه از آنکه چیزی را به دست می آورد
تسخیر کننده
- صیاد
- شکاری، شکارگر، جمع صیادان
- صیاد ((صَ یّ))
- شکارچی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شکارگری نخچیر گیری عمل و شغل صیاد شکار
طبیعت
افزون، بسیار، سرشار، فراوان، گسترده، وشناد
راندن دور کردن
افزونی و زیادتی، فراوان، بسیار
جمع جید، سره ها نیک ها، جمع جید، گردن ها جمع جید نیکوها
پشتیبان، پناهگاه، پاس داشت، پشتیبانی، هوا، کوه
کرانجیگری (بیطرفی)
مکار و حیله باز، فریب دهنده، حیله گر
دستبند که دست بندی یا گرفتار را با آن می بندند
ابر تنک
چادر چادر زنان
شکار کننده شکاری
افزون، فراوان، بسیار
حیله گر، مکار، ریاکار، مزور
گاوچران، از صورت های فلکی نیمکرۀ شمالی شامل ۲۲ ستاره به صورت مردی ایستاده که عصایی در دست دارد، گاوران، عوّاء، عوا، بقّار، حارس الشّمال، حارس السّماء، طارد الدبّ
وسیلۀ قوت و نیرو، پشتیبان، پناه، پرده، کوه، دژ
به احوال پرسی مریض رفتن، به سوی کسی یا چیزی بازگشتن، دوباره شروع کردن، بازگشت
روزه گرفتن، روزه داشتن، روزه، [عربی، جمع صائم] صائم
افسار، تسمه و ریسمانی که به سر و گردن اسب و الاغ می بندند
کسی که با دروغ سخن را آرایش دهد، دروغ پرداز، زرگر، ریخته گر
جمع صید، شکارها نخچیران شکار نخچیر، چاره گر چاره ساز: مرد، مرد شکار مرد فریب: زن تیر راست تیر به نشان خورده
جمع صمد، جاهای سخت جاهای بلند در پوش چوب پنبه، دستار تو پر، جمع صمده، تخته سنگ ها
نگاهداری خویشتنداری
روزه داشتن، امساک از خوردن
دروغ پرداز
گله گاو، آغل
فریاد کردن آنکه بانگ کند و صیحه بزند
دویم در مهتری، بیمار پرسی شروع کردن کاری را و بار دیگر مباشر آن شدن، بازگشت
پالهنگ افسار، فرمانبردار