جدول جو
جدول جو

معنی صیاءه - جستجوی لغت در جدول جو

صیاءه
(صَ ءَ)
آب و دیگر پلیدی که از سلا برآید بعد ولادت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صیاءه
(ءَ)
آب و دیگر پلیدی که از سلا برآید بعد ولادت. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به صاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صُ ءَ)
ابن عمرو بن مالک از بنی اود از مذحج. وی شاعری یمانی و جاهلی و سید قوم خود و در جنگها سپهسالار آنان بوده. او یکی از حکمای شعرای عصر خویش است و مشهورترین شعر او ’لایصلح الناس فوضی لاسراه لهم...’ میباشد. در حدود سال پنجاهم پیش از هجرت درگذشت. (الاعلام زرکلی ص 434)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
صیاغت. زرگری. زرگری کردن. زیور و آلات زر ساختن. تسبیک، آفریدن، آراستن، ساختن چیزی بر هیأتی مخصوص. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
به یکدیگر حمله آوردن، برجستن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ثَ مَ لَ)
نگه داشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). نگاه داشتن چیزی را. (منتهی الارب). صیانت: ادام اﷲ تأییدهم و صیانه الجمیع. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 212). رجوع به صیانت شود، برطرف سم ایستادن اسب از سودگی پای یا بی نعلی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ بَ)
خالص و بی آمیغ و برگزیده از هر چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُیْ یا بَ)
برگزیدگان قوم و خلاصۀ ایشان، خالص و بی آمیغ و برگزیدۀ از هر چیزی، مهتر و رئیس قومی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یا جَ)
لیله صیاجه، شب روشن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَیْ یا حَ)
خرماستانی است به یمامه. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
حظیرۀ گوسفند و گاو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ ءَ)
بمعنی صلایه است. (منتهی الارب). رجوع به صلایه شود
لغت نامه دهخدا
(صُ ءَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ ءَ)
خواهش و اراده، و یقال: کل شی ٔ بشیاءه (بشیئه) اﷲ باری بمشیئه اﷲ اسم است مصدر را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). هر چیز بمشیت و ارادۀ خداوند عالم است. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(زَ قَ لَ)
ترسیدن وبددل شدن. کی ٔ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه). رجوع به کی ٔ شود
لغت نامه دهخدا
(کَ ءَ)
سست و بددل. کاء. کی ٔ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سست و ضعیف بددل و ترسو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(طَ ءَ)
مرد گول
لغت نامه دهخدا
(صَ ءَ)
چرک. ریم، تره ای است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ ءَ)
سرخی سیر مایل بسیاهی، و هی من شیات المعز و الخیل. (منتهی الارب). شقره الی السواد او سواد مشرب حمره. (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(ءَ)
رجوع به صاء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صیاره
تصویر صیاره
آغل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیاله
تصویر صیاله
بر هم تازی، بر جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صیانه
تصویر صیانه
نگهداشتن
فرهنگ لغت هوشیار