دوست. (منتهی الارب) (ربنجنی) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامۀ جرجانی). ج، اصدقاء. صدقاء. صدقان. جج، اصادق. (منتهی الارب). دوست خالص ضد عدوّ. یکدل. یکدله. هوالذی لم یدع شیئاً مما اظهره باللسان الا حققه بقلبه و عمله. (تعریفات جرجانی) : چون ایشان رادرنگری باز چون ایشان زودزود خدمتکاران صدیق درگاه دربایست بدست نیایند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 166). چون نیندیشی از آن روز که دستت نگرد نه رفیق و نه ندیم و نه صدیق و نه حمیم. ناصرخسرو
دوست. (منتهی الارب) (ربنجنی) (مهذب الاسماء) (ترجمان علامۀ جرجانی). ج، اصدقاء. صُدَقاء. صُدقان. جج، اصادق. (منتهی الارب). دوست خالص ضد عدوّ. یکدل. یکدله. هوالذی لم یدع شیئاً مما اظهره باللسان الا حققه بقلبه و عمله. (تعریفات جرجانی) : چون ایشان رادرنگری باز چون ایشان زودزود خدمتکاران صدیق درگاه دربایست بدست نیایند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 166). چون نیندیشی از آن روز که دستت نگرد نه رفیق و نه ندیم و نه صدیق و نه حمیم. ناصرخسرو
دهی از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیّه 15هزارگزی جنوب باختری اورمیه. 2هزارگزی جنوب راه ارابه رو زیوه. کوهستانی. سردسیر. سالم. سکنۀ آن 25 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان باراندوزچای بخش حومه شهرستان ارومیّه 15هزارگزی جنوب باختری اورمیه. 2هزارگزی جنوب راه ارابه رو زیوه. کوهستانی. سردسیر. سالم. سکنۀ آن 25 تن. آب آن از چشمه. محصول آن غلات، توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری صنایع دستی جاجیم بافی. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لقب یوسف پیغامبر: یوسف صدیق چون بربست نطق از قضا موسی پیغمبر بزاد. خاقانی. خاقانیا چه ترسی از اخوان گرگ فعل چون در ظلال یوسف صدیق دیگری. خاقانی. آن را که بصارت نبود، یوسف صدیق جائی بفروشد که خریدار نباشد. سعدی. رجوع به یوسف شود
لقب یوسف پیغامبر: یوسف صدیق چون بربست نطق از قضا موسی پیغمبر بزاد. خاقانی. خاقانیا چه ترسی از اخوان گرگ فعل چون در ظلال یوسف صدیق دیگری. خاقانی. آن را که بصارت نبود، یوسف صدیق جائی بفروشد که خریدار نباشد. سعدی. رجوع به یوسف شود
مرد بسیارصدق. دائم الصدق. آنکه قول خود را بفعل خود راست گرداند. (منتهی الارب). سخت راستگو. (ترجمان علامۀ جرجانی) (مهذب الاسماء). بسیار راستگو. (غیاث اللغات) : توفیق رفیق اهل تصدیق شود زندیق در این طریق صدیق شود. خاقانی. اندر این هفته هشت نه صدیق مصطفی را بخواب دیده ستند. خاقانی. ، کسی را گویند که در تصدیق آنچه بر رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم آمده است کامل بود بعلم قول و فعل بصفاء باطن و قربی که او راست بباطن پیغمبر و بدین جهت است که در کتاب خدا مرتبه ای بین نبی و صدیق فاصله نشده است که فرماید: فاولئک مع الذین انعم اﷲ علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین. (قرآن 69/4) (کذا فی اصطلاحات الصوفیه از کشاف اصطلاحات الفنون)
مرد بسیارصدق. دائم الصدق. آنکه قول خود را بفعل خود راست گرداند. (منتهی الارب). سخت راستگو. (ترجمان علامۀ جرجانی) (مهذب الاسماء). بسیار راستگو. (غیاث اللغات) : توفیق رفیق اهل تصدیق شود زندیق در این طریق صدیق شود. خاقانی. اندر این هفته هشت نه صدیق مصطفی را بخواب دیده ستند. خاقانی. ، کسی را گویند که در تصدیق آنچه بر رسول خدا صلی اﷲ علیه و سلم آمده است کامل بود بعلم قول و فعل بصفاء باطن و قربی که او راست بباطن پیغمبر و بدین جهت است که در کتاب خدا مرتبه ای بین نبی و صدیق فاصله نشده است که فرماید: فاولئک مع الذین انعم اﷲ علیهم من النبیین و الصدیقین و الشهداء و الصالحین. (قرآن 69/4) (کذا فی اصطلاحات الصوفیه از کشاف اصطلاحات الفنون)
لقب ابوبکر بن ابی قحافه است: وگر بصدق بماندی کسی بدین صدیق وگر بعدل بماندی کسی بدین عمر. ناصرخسرو. صدیق بصدق پیشوا بود فاروق ز فرق هم جدا بود. نظامی. تریاک در دهان رسول آفرید حق صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا. سعدی. رجوع به ابی بکر بن ابی قحافه شود
لقب ابوبکر بن ابی قحافه است: وگر بصدق بماندی کسی بدین صدیق وگر بعدل بماندی کسی بدین عمر. ناصرخسرو. صدیق بصدق پیشوا بود فاروق ز فرق هم جدا بود. نظامی. تریاک در دهان رسول آفرید حق صدیق را چه غم بود از زهر جانگزا. سعدی. رجوع به ابی بکر بن ابی قحافه شود
پست. (دهار) (منتهی الارب). پست که بهندی ستوگویند. (آنندراج) (غیاث). پست. تلخان و آنرا از هفت چیز کنند: گندم، جو، نبق، سیب، کدو، حب الرّمان، سنجد. و هر یک را بنام آن چیز خوانند. (بحر الجواهر). - سویق الارزه، تلخان برنج. - سویق التفاح، تلخان سیب. - سویق الحنطه، تلخان گندم. - سویق الخرنوب و الغبیرا. - سویق الرمان. سویق الشعیر. سویق القرع. - سویق النبق. برای شرح هر یک رجوع به فهرست مخزن الادویه، تحفۀ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی شود. ، می. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شراب یا شیرینی: قیل لابی نواس صف لنا الاشربه. قال اما الماء فیعظم خطره بقدر تعززه. و اما السویق فبلغه العجلان. قال فالسویق. قال شراب المحرور و العجدان والمسافر. قال قبید التمر. قال حامه حاموها حول الحق فلم یصیبوه. (شرح شریشی بر مقامات حریری، یادداشت بخط مؤلف)
پست. (دهار) (منتهی الارب). پست که بهندی سَتوگویند. (آنندراج) (غیاث). پست. تلخان و آنرا از هفت چیز کنند: گندم، جو، نبق، سیب، کدو، حب الرّمان، سنجد. و هر یک را بنام آن چیز خوانند. (بحر الجواهر). - سویق الارزه، تلخان برنج. - سویق التفاح، تلخان سیب. - سویق الحنطه، تلخان گندم. - سویق الخرنوب و الغبیرا. - سویق الرمان. سویق الشعیر. سویق القرع. - سویق النبق. برای شرح هر یک رجوع به فهرست مخزن الادویه، تحفۀ حکیم مؤمن و اختیارات بدیعی شود. ، می. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). شراب یا شیرینی: قیل لابی نواس صف لنا الاشربه. قال اما الماء فیعظم خطره بقدر تعززه. و اما السویق فبلغه العجلان. قال فالسویق. قال شراب المحرور و العجدان والمسافر. قال قبید التمر. قال حامه حاموها حول الحق فلم یصیبوه. (شرح شریشی بر مقامات حریری، یادداشت بخط مؤلف)
دهی است جزو دهستان گرگانرود شمالی بخش مرکزی شهرستان طوالش. ناحیه ای است واقع در جلگه، مرطوب و مالاریائی. دارای 1251 تن سکنه. از رود خانه حویق مشروب میشود. محصولاتش برنج، لبنیات، عسل، گیلاس و سیب زمینی است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. در حدود 80باب دکان دارد. ادارۀ شیلات، گمرک و مرکز دستۀ ژاندارمری در آنجاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است جزو دهستان گرگانرود شمالی بخش مرکزی شهرستان طوالش. ناحیه ای است واقع در جلگه، مرطوب و مالاریائی. دارای 1251 تن سکنه. از رود خانه حویق مشروب میشود. محصولاتش برنج، لبنیات، عسل، گیلاس و سیب زمینی است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. در حدود 80باب دکان دارد. ادارۀ شیلات، گمرک و مرکز دستۀ ژاندارمری در آنجاست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)