جدول جو
جدول جو

معنی صولجه - جستجوی لغت در جدول جو

صولجه
(صَ لَ جَ)
خالص از هر چیزی: فضه صولجه، سیم جید و بی آمیغ. (منتهی الارب). رجوع به صولج شود
لغت نامه دهخدا
صولجه
مونث صولج: ناب و، سیم ناب، چوگان کوچک
تصویری از صولجه
تصویر صولجه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صولج
تصویر صولج
نقرۀ خالص، نقرۀ پاکیزه و بی غش، سیم شاخ دار، نقرۀ بی غشّ، نقرۀ شاخ دار
فرهنگ فارسی عمید
(چُ جَ)
دهی است از دهستان قزل گچیلو بخش ماه نشان شهرستان زنجان. 331 تن سکنه دارد. از چشمه آبیاری میشود. محصولش غلات، انگور، و انواع میوه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2). رجوع به مرآت البلدان ج 4 ص 290 شود
لغت نامه دهخدا
(صَ لِ جَ)
جمع واژۀ صولجان. رجوع به صولجان و صوالج شود
لغت نامه دهخدا
(صُلْ لَ جَ)
جامۀ ابریشم. (منتهی الارب) ، الفیلجه من القز. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). پیلۀ ابریشم
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
حمله بردن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی). صولت. رجوع به صولت شود، برجستن چیزی.
- حنطه صوله، گندم برآورده و پاکیزه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(وُ لَ جَ)
بسیار درآینده: فلان خرجه ولجه، یعنی کثیرالخروج و کثیرالولوج است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ لَ جَ)
سمج کوه که رونده در باران و جز آن در آن درآید. به فارسی باران گریز است. (منتهی الارب). غاری است که عبورکننده از باران و جز آن خود را در آن میپوشاند. (اقرب الموارد) ، خم وادی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، جای ولوج. (اقرب الموارد). ج، ولج، اولاج (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ولجات. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مال و جنس و اسیری که پس از تاخت و تاز و غارت از دشمنی گیرند چپاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صولج
تصویر صولج
نقره خالص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوجه
تصویر صوجه
لاتینی تازی گشته لوبیای چینی
فرهنگ لغت هوشیار