جدول جو
جدول جو

معنی صولات - جستجوی لغت در جدول جو

صولات
(صَ)
جمع واژۀ صوله: و از تکاثر صولات جیب فلک اعلی چاک. (جهانگشای جوینی). رجوع به صوله و صولت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلات
تصویر صلات
(پسرانه)
دعای بنده به سوی خداوند، نماز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صلات
تصویر صلات
نماز
صلات کشیدن: به آواز بلند «الصلاه» گفتن برای دعوت مردم به نماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلوات
تصویر صلوات
صلاه و صلوه ها، صلات، درود خاص بر پیغمبر اسلام و خاندان او، ذکر «اللّهم صلّ علی محمد و آل محمد»، کنایه از درودها، تحیت ها، جمع واژۀ صلاه و صلوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صولت
تصویر صولت
ابهت، فرّ و شکوه، هیبت، شدت و سختی، حمله، صوله در عربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ولات
تصویر ولات
والی ها، استاندارها، فرمانرواها، حاکم ها، صاحبان امر و اختیار، جمع واژۀ والی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلات
تصویر صلات
صله ها، جوایز،، جمع واژۀ صله
فرهنگ فارسی عمید
(ثُ نَ)
حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
حمله بردن. (غیاث اللغات). صوله. حمله:
هیبت او کوه را بند کمر درشکست
صولت او چرخ را سقف گهر درشکست.
خاقانی.
صولتت باد سایه دار ظفر
دولتت باد دایگاه علوم.
خاقانی.
او چون سورت آن شیران و صولت آن دلیران مشاهده کرد، انگشت ندامت گزیدن گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی) ، سطوت. قهر. هیبت: و از شر دشمنان در پناه صولتش زندگانی میکنم. (گلستان) ، شدت. سختی. سورت: در فصل ربیعی که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده. (گلستان) ، غضب. خشم: از حدت و صولت پادشاهان برحذر باید بود. (گلستان). رجوع به صوله شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
ده کوچکی است از دهستان وردیمه سورتیچی بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری. در 45 هزارگزی شمال باختری کیاسر. دارای 45 تن سکنه. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
رجوع به صلاه و صلوه شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صله. عطایا. جوایز: صلات ومواهب پادشاهان بر من متواتر شد. (کلیله و دمنه).
گر بسته بود بر تو در خانه تو بود
بر هر کسی گشاده طریق صلات تو.
مسعودسعد.
مات کن او را و ایمن شو ز مات
رحم کن چون نیست او ز اهل صلات.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(وُ)
جمع واژۀ وصول. (المنجد). رجوع به وصول شود
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
از شعرای متأخر هندوستان است. بسال 1285 هجری قمری در جوانی درگذشت. دیوان مرتبی شامل دوهزار بیت دارد. او راست:
الهی آب و رنگ دلربائی ده بیانم را
به آب جوی حسن گلرخان تر کن زبانم را
ز بس کاهیده ام در مهر روی غیرت ماهی
سگش تار شعاعی میشمارد استخوانم را.
(قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
مرکز دهستان خروسلو از بخش گرمی شهرستان اردبیل، در 15 هزارگزی باختر گرمی و در مسیر شوسۀ گرمی اردبیل واقع است. جلگه، دشت، گرمسیر. سکنۀ آن 309 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
کنائس جهودان. اصل آن به عبرانی صلوتا است. (منتهی الارب) (المعرب جوالیقی ص 211). کنشت. کنیسه. رجوع به صلوه شود
لغت نامه دهخدا
لات شول، شلات، شلاته، لات شل، گل و لات کاریزها، در اصطلاح مقنی ها ظاهراً آب به گل بسیار آلوده، (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(دَ وَ)
جمع واژۀ دوله. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به دوله
لغت نامه دهخدا
(دُ وَ)
جمع واژۀ دوله. (ناظم الاطباء). و رجوع به دوله شود، به معنی تولات است (یعنی دواهی) . (منتهی الارب). رجوع به دواهی شود
لغت نامه دهخدا
(تُ وَ)
جمع واژۀ توله. یقال: جأنا بتولاته و دولاته و کذا جاء بدولاه و تولاه، ای بالدواهی. کذا فی النسخ. (منتهی الارب). تولات و تولات جمع واژۀ توله. (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ توله کهمزه بلا و سختی. (آنندراج). رجوع به توله شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ ذات. (ناظم الاطباء). خداوندان و این صیغه برای مؤنث است چنانکه اولو بضم و بواو غیرملفوظ برای مذکر. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از دولات
تصویر دولات
جمع دوله، کشورها ستادها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تولات
تصویر تولات
جمع توله، سختی ها آسیب ها گردن آویزها
فرهنگ لغت هوشیار
درود، تحیت، رحمت، نام درود خاص بر پیغمبر (ص) و آن جمله اللهم صل علی محمد و آل محمد است، نزد شیعه مذهبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ولات
تصویر ولات
بنگرید به ولاه، جمع والی: (سیدرضی کیا که از ولات دیالمه و گیلانات بشرف سیادت و فضیلت علم امتیاز داشت و امیر محمد رشتی که از عظمای ملوک آن طرف بود پیشکشهای لایق مرتب داشته باتفاق متوجه شدند)
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صله، نودارانی ها پا رنج ها نماز. توضیح یکی از فروع دین اسلام که اعظم عبادات محسوب می شد و آن را عمود دین گفته اند، دعای بنده به سوی خداوند، رحمت و بخشایش حق تعالی، جمع صلوات، جمع صله عطاها جوایز. جوایز و عطایا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صولت
تصویر صولت
حمله بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلات
تصویر صلات
((ص))
جمع صل، عطاها، جوایز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلات
تصویر صلات
((صَ))
نماز، دعا، ظهر نماز ظهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صولت
تصویر صولت
((صُ یا صَ لَ))
برجستن و حمله کردن، هیبت، حمله، قدرت، نفوذ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ولات
تصویر ولات
((وُ))
ج. والی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلوات
تصویر صلوات
((صَ لَ))
جمع صلات (صلاه)، نمازها، دعاها، درودها، اللهم صلی علی محمد وآله محمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلوات
تصویر صلوات
درود فرستادن
فرهنگ واژه فارسی سره
درودها، دعاها، نمازها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
باتلاق
فرهنگ گویش مازندرانی