حمله بردن. (غیاث اللغات). صوله. حمله: هیبت او کوه را بند کمر درشکست صولت او چرخ را سقف گهر درشکست. خاقانی. صولتت باد سایه دار ظفر دولتت باد دایگاه علوم. خاقانی. او چون سورت آن شیران و صولت آن دلیران مشاهده کرد، انگشت ندامت گزیدن گرفت. (ترجمه تاریخ یمینی) ، سطوت. قهر. هیبت: و از شر دشمنان در پناه صولتش زندگانی میکنم. (گلستان) ، شدت. سختی. سورت: در فصل ربیعی که صولت برد آرمیده بود و ایام دولت ورد رسیده. (گلستان) ، غضب. خشم: از حدت و صولت پادشاهان برحذر باید بود. (گلستان). رجوع به صوله شود