جدول جو
جدول جو

معنی صوطل - جستجوی لغت در جدول جو

صوطل
(صَطَ)
شلغم بری است بلغت مغرب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صوطل
شلغم
تصویری از صوطل
تصویر صوطل
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صول
تصویر صول
حمله کردن، حمله
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
آواز آب که ایستادنگاه او تنگ و دراز باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ / صَ طَ)
سطل. رجوع به همین کلمه شود. ج، اصطال. (دزی ج 1 ص 832)
لغت نامه دهخدا
(ثِ نَ)
حمله کردن بر حریف خود و زیادتی نمودن. (منتهی الارب). حمله بردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (دهار) :
صدهزاران گور ده شاخ ودلیر
چون عدم باشد به پیش صول شیر.
مولوی.
، کشتن کسی را، راندن خر ماده یا گلۀ خر کره را، برجستن بر چیزی، اندازه کرده شدن برای کسی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ لَ)
نوعی از سلق باشد و بعضی گویند چغندریست زردرنگ بسفیدی مایل نه بسرخی اگر آب برگ آنرابر شراب ریزند، بعد از دو ساعت سرکه گردد و اگر بر سرکه ریزند، بعد از دو سه ساعت شراب شود. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
قریه ای است به نیل در اول صعید. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ظُ وَ لِ می یَ)
موضعی به جنوب بوانات
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
درختی است به عالیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(طَ)
شوندر. (تذکرۀ ضریر انطاکی). چغندر
لغت نامه دهخدا
(مَ طَ)
کسی که دربند خیالات وآرزوهای موهوم خود باشد. (از فرهنگ دزی ج 2 ص 624)
لغت نامه دهخدا
لفظی عجمی است و در عرب آنرا اصلی نیست. شهریست در بلاد خزر در نواحی باب الابواب و آن دربند است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
لقب پادشاه جرجان است. (تاریخ الخلفاء سیوطی ص 264). لقب عام ملوک دهستان. (آثار الباقیه از یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صوط
تصویر صوط
پارسی تازی گشته سوت آوای آب هنگام گذر از جای تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صول
تصویر صول
تاختن، دست درازی، برجستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صومل
تصویر صومل
گاوه از گیاهان از تیره گاو زبان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوطله
تصویر صوطله
چغندر زرد چغندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صطل
تصویر صطل
سطل
فرهنگ لغت هوشیار