جدول جو
جدول جو

معنی صوب - جستجوی لغت در جدول جو

صوب
جهت، طرف، جانب، ناحیه
تصویری از صوب
تصویر صوب
فرهنگ فارسی عمید
صوب
راست و درست
تصویری از صوب
تصویر صوب
فرهنگ لغت هوشیار
صوب
((صَ))
طرف، ناحیه، راست، درست
تصویری از صوب
تصویر صوب
فرهنگ فارسی معین
صوب
آهنگ، راستا، سمت، سو، طرف، ناحیه، درست
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صوبه دار
تصویر صوبه دار
حاکم، والی، فرماندار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صوبه
تصویر صوبه
ناحیه، منطقه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصوب
تصویر اصوب
صواب تر، راست تر، درست تر
فرهنگ فارسی عمید
قریه ای است از قرای بیت المقدس، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ثَ جَ)
صابون زدن. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دارندۀ صوبه. حاکم وفرمانروای صوبه: ناصرخان حاکم و صوبه دار آن مملکت روانۀ جلال آباد و از آنجا به پیشاور... آمد. (مجمل التواریخ گلستانه ص 77). رجوع به صوبه شود
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ / بِ)
عمل صوبه دار. فرمانداری. حکومت و فرمانفرمائی صوبه. رجوع به صوبه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَرْ رُ)
مصدر به معنی شصب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). سخت شدن زندگانی کسی. (آنندراج). رجوع به شصب شود، بسیار شدن گشنی ماده شتر و باردار نگردیدن آن، دشوار گردیدن کار. (آنندراج). سخت شدن کار. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). رجوع به شصب شود
لغت نامه دهخدا
به نشیب فروشدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). فرودآمدن از بالا به نشیب. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). فروشدن، ضد برآمدن. (از اقرب الموارد) ، فرودآوردن باران. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فرودآمدن باران. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وَ)
باصواب تر و نیکتر. (غیاث) (آنندراج). صواب تر. بصواب تر:
خواسته بدهد و نخواهد شکر
این صوابست و آن دگر اصوب.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(صَ / صُ بَ)
آلتی است که بدان نان سازند. (منتهی الارب). الذی یرق به العجین. معرب است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
توده و انبار. (منتهی الارب). هر چیز فراهم شده، و گفته اند طعام فراهم شده. (از اقرب الموارد). گردشده. کودشده. توده گشته، انبار هر چیزی یا انبار گندم و خرمادان بزرگ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
نام اسب عباس بن مرداس. (منتهی الارب)
نام اسب حسان بن مره. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
مملکت و کشور و دیار که مشتمل بر اضلاع و پرگنه جات مختلف باشد مثل صوبۀ بنگاله و صوبۀ بهار و صوبۀ اوده. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوب
تصویر بوب
فرش بساط خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اوب
تصویر اوب
برگشت نمودن از سفر
فرهنگ لغت هوشیار
دریدن، بریدن پیراهن زنانه، سپر، آتشدان، دول بزرگ گیاهی از خانواده گندمیان جزو دسته غلات که دارای سنبله ساده ایست که از هر بند آن سه سنبله بی دم در دو ردیف قرار گرفته و هر سنبله دارای یک گل است اشقیله شعیر. یا جو دو سر. یولاف، واحد وزن و مقصود از آن جویست که در بزرگی و کوچکی میانه باشد یک حبه (وساله مقداریه. فرهنک ایران زمین 4 -1: 10 ص 413)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثوب
تصویر ثوب
جامه، لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از روب
تصویر روب
سر شیر شیر مسکه دار، سرگشتگی، شوریده رایی، مست خوابی، سستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذوب
تصویر ذوب
گداختن، آب شدن چیزی بر اثر حرارت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دوب
تصویر دوب
کوشش، رنجبری
فرهنگ لغت هوشیار
انبار توده، خرما دان، انبار گندم از صوبه کشور سرزمین توده چیزی: انبار (غلات)، مملکت کشور ولایت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصوب
تصویر اصوب
نیک تر، صواب تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوبه دار
تصویر صوبه دار
حاکم والی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوبج
تصویر صوبج
پارسی تازی گشته چوبک ابزاری که با آن خاز را پهن کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تصوب
تصویر تصوب
فرو شدنفرود آمدنبنشیب رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوب
تصویر خوب
خوش، نیک، نیکو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صوبه دار
تصویر صوبه دار
((صَ بِ))
حاکم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تصوب
تصویر تصوب
((تَ صَ وُّ))
فرو شدن، فرود آمدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصوب
تصویر اصوب
((اَ وَ))
صواب تر، درست تر
فرهنگ فارسی معین
نگهبان انتهای شب مزرعه به هنگام کشاورزی
فرهنگ گویش مازندرانی