جدول جو
جدول جو

معنی صواران - جستجوی لغت در جدول جو

صواران
(صِ)
دو کنج دهن. (منتهی الارب). صماغاالفم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آوادان
تصویر آوادان
(دخترانه)
زیبا، قشنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بهاران
تصویر بهاران
(دخترانه)
هنگام بهار، موسم بهار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از واران
تصویر واران
(پسرانه)
باران (نگارش کردی: واران)، نامی که مورخان یونانی به پادشاهان ایرانی که نامشان بهرام بوده داده اند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوماران
تصویر بوماران
بومادران، گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های ریز بریده و گل های سفید یا زرد چتری که مصرف دارویی دارد، قیصوم، برتاشک، فاخور، ژابیژ، علف هزاربرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاوران
تصویر خاوران
خاور، مشرق، برای مثال هم از خاوران تا در باختر / ز کوه و بیابان و از خشک و تر (فردوسی - ۴/۳۲۷)، در موسیقی گوشه ای در دستگاه ماهور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهاران
تصویر بهاران
بهار، فصل بهار، هنگام بهار، در وقت بهار، برای مثال درخت اندر بهاران بر فشاند / زمستان لاجرم بی برگ ماند (سعدی - ۱۵۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوارتن
تصویر خوارتن
فروتن، افتاده، متواضع، خاکی، بی تکبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خواهان
تصویر خواهان
خواستار، متقاضی، مقابل خوانده، در علم حقوق آنکه از کسی شاکی است، مدعی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اسواران
تصویر اسواران
واحدی از سواره نظام
فرهنگ فارسی عمید
(صَوْ وَ)
شهریست بحمص و جبل و گفته اند موضعی است دون دابق در طرف ریف. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
موضعی است در مدینه به بقیع، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(طَ لِ)
شهرستانیست بزرگ بسند و قصبۀ آن قزدار واز شهرهای آن قندبیل و غیره است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
دهی است از دهستان عرب خانه بخش خوسف شهرستان بیرجند. دارای 134 تن سکنه و آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، لبنیات. شغل اهالی زراعت، مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
به معنی گواراست که خوردنی لذیذ زودهضم باشد. (برهان). زودهضم. هر چیزمطبوع و لذیذ. (ناظم الاطباء). خوشگوار:
می تلخ است جور گلعذاران
که هرچندش خوری باشد گواران.
امیرخسرو (از جهانگیری) (آنندراج) (انجمن آرا).
کسی را باشد این شربت گواران
که داند خوردن اندر روی یاران.
امیرخسرو (از آنندراج).
همی ریزی به یاری خون یاران
همین باشد سزای دوستاران
به خون بیدلان خود مکن خوی
که کس را نامد این شربت گواران.
امیرخسرو.
از آن میگون لبت جانا بده یک جرعه ام روزی
تو خونم نوش کردی نوش بادا و گوارانت.
امیر حسن دهلوی (از آنندراج).
این کلمه در کلیله و دمنه هم به کار رفته است. رجوع به سبک شناسی بهار ج 2 ص 265 و رجوع به گوارا و گوارانیدن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
دهی است از دهستان قنوات بخش مرکزی شهرستان قم، در 16 هزارگزی مشرق قم و یک هزارگزی راه سراجه، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه و میوه ها و انار و انجیر و بادام، شغل اهالی زراعت و جوال بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
قصبه ای است جزء دهستان جاسب از بخش دلیجان شهرستان محلات که در 24 هزارگزی شمال خاوری دلیجان واقع شده است، ناحیه ای است کوهستانی سردسیر ودارای 1800 تن سکنه و 8 رشته قنات میباشد، محصول آن غلات، سیب زمینی، گردو، بادام، انگور و زردآلو و شغل اهالی بیشتر زراعت و باغبانی و کرباس بافی است و صندوق پست دارد، هفته ای سه پست آن به دلیجان به وسیلۀپیک سوار حمل میشود، بهداری و پزشک و داروی دولتی ودبستان هم دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
نامی که مورخان یونان به پادشاهان ایرانی که نامشان بهرام بوده است میداده اند. (قاموس الاعلام ترکی). کلمه بهرام در اوستا ورثرغن (و ر غ ن بوده است که در پهلوی ورهران شده و بعدها بصورت وهرام و سپس بهرام درآمده و واران صورتی از آن است
یاقوت گوید: از دهکده های تبریز است و در یک فرسنگی آن است، (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
آنچه گوارا باشد خوردنی مطبوع خوشگوار: می تلخ است جور گلعذاران که هر چندش خوری باشد گواران. (امیر خسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوارتن
تصویر خوارتن
خاضع فروتن، ذلیل، ریاضت کشیده مسلط بر هوای نفس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواران
تصویر اسواران
سواران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوادان
تصویر آوادان
آبادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توامان
تصویر توامان
جنابه همزادان تثنیه توام. دو همزاد، دو همراه دو قرین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واران
تصویر واران
آرنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواردن
تصویر خواردن
تناول کردن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آواگران
تصویر آواگران
دو ستاره در دو پیکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاوران
تصویر خاوران
مغرب، مشرق، گوشه ای در دستگاه ماهور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حوفران
تصویر حوفران
هم آوای همزبان رومی ترخون ترخان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهاران
تصویر بهاران
هنگام بهار، فصل بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خواهان
تصویر خواهان
مشتاق، طالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسواران
تصویر اسواران
جمع اسوار، برندگان اسب، فارسان، مقابل پیادگان، سپاهیان سواره (در زمان ساسانیان)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خواهان
تصویر خواهان
((خا))
خواستار، مشتاق، مدعی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاوران
تصویر خاوران
((وَ))
مغرب، مشرق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از داوران
تصویر داوران
قضات
فرهنگ واژه فارسی سره
باران
فرهنگ گویش مازندرانی