جدول جو
جدول جو

معنی صهیونی - جستجوی لغت در جدول جو

صهیونی
(صِ یَ)
منسوب به صهیون. لقبی است که قبل از تشکیل حکومت اسرائیل به کسانی مینهادند که از تأسیس این حکومت جانبداری میکردند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افیونی
تصویر افیونی
کسی که عادت به خوردن یا کشیدن تریاک دارد، تریاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صهیونیست
تصویر صهیونیست
پیرو صهیونیسم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صهیونیسم
تصویر صهیونیسم
نهضت گروهی از یهودیان که هدف آن تاسیس حکومت یهود در فلسطین است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هیولی
تصویر هیولی
هیولا، جانور وحشی و خیالی با شکل و ساختاری غیرطبیعی، ترسناک و بسیار بزرگ، بسیار بزرگ، شخص دارای رفتار غیرانسانی و وحشیانه، در فلسفه مادۀ اولی و اصل هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صابونی
تصویر صابونی
چیزی که به کف صابون آغشته شده است، صابون ساز، صابون فروش، در علم زیست شناسی ویژگی هر یک از گیاهانی که مانند صابون خاصیت پاک کنندگی دارند
فرهنگ فارسی عمید
احمد بن محمد بن حسین بن السندی، وی ثقه و معمر و مسند دیار مصر است و ازیونس بن عبدالاعلی و مزنی و بزرگان دیگر روایت کند و ابن نظیف از وی روایت آورد، وفات او به شوال 349 هجری قمری بسن یکصدوپنجسالگی بود، (حسن المحاضره ص 170)
محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیمان الجعفی الکوفی، مکنی به ابی الفضل صابونی، رجوع به محمد بن احمد بن ابراهیم بن سلیمان جعفی شود
لغت نامه دهخدا
نباتی است از تیره قرنفلیان و از دستۀ میخ’ها که ساقه های زیرین و ساق و برگ آن دارای مادۀ لعابی است و مانند صابون در آب کف میکند، (گیاه شناسی گل گلاب ص 213)
لغت نامه دهخدا
(لِ دَ)
درخور لهیدن. که له شود. که لهیدن تواند
لغت نامه دهخدا
به هندی حب المحلب است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(مَهَْ)
نام تیره ای از نوئی قسمت چهارم چهار بنیچۀ جاکی از ایلات کوه کیلویۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 89)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش قاین شهرستان بیرجند، واقع در 7هزارگزی شمال خاوری قاین و یک هزارگزی خاور راه اتومبیل رو قاین به رشخوار. دارای 140 تن سکنه. آبش از قنات و راهش مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
منسوب است به صهبان که بطنی است از نخع. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
علی بن مقرب بن منصور ربعی عیونی احسائی. شاعر اواخر قرن ششم و اوایل قرن هفتم هجری. رجوع به علی ربعی (ابن مقرب...) شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
شعبه ای از ایل چهارلنگ بختیاری که جزء کیومرسی است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76)
لغت نامه دهخدا
محمد بن المرتفع... رهینی. او از عبدالله بن زبیر، و ابن عیینه از وی روایت دارد. رهینی در غزوۀ یرموک شهید شد. (از لباب فی تهذیب الانساب)
شیخ علی رهینی. او راست: 1- تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. 2- حاشیه علی تحفهالراغبین فی حفظ عقائدالدین. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
منسوب به صابون، صابون فروش، فروشندۀ صابون، سازندۀ صابون، نام شیرینیی است که از شکر سفید سازند:
صابونی است صحن زمین لب بلب ز بس
کآورد قند مصری بازارگان برف،
کمال اسماعیل،
باز صابونی و مشکوفی و سنبوسۀ نغز
حلقه چی باشد و ماقوت پر از مشک تتار،
بسحاق اطعمه،
ورجوع به حلوای صابونی ذیل کلمه صابون شود،
، نوعی اززمرد و آن زمردی است تیره برنگ صابون، (جواهرنامه)، پاکیزه، شسته، صابون زده:
جان را به علم و طاعت صابون زن
جامه است گر تو را همه صابونی،
ناصرخسرو،
،
مدرسه صابونی، نام مدرسه ای بوده است به نیشابور، (ترجمه تاریخ یمینی ص 253)، نام قریه ای است نزدیک مصر در کرانۀ شرقی نیل که آن را سواقی صابونی گویند و از جانب صعید است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(رَ دَ)
رستنی. سزاوار رهایی. لایق رهیدن و رستن. (از یادداشت مؤلف). رجوع به رهیدن شود
لغت نامه دهخدا
ابوعبدالله محمد بن احمد بن محمد بن یوسف، معروف به رهونی از دانشمندان قرن سیزده. او راست:1- اوضح المسالک و اسهل المراقی الی سبک ابریز الشیخ عبدالباقی، و آن حاشیه ای است بر شرح عبدالباقی زرقانی بر مختصر شیخ خلیل. 2- التحصن و المنعه ممن ان السنه بدعه (در فقه مالکی). (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
آن است که شخص پای خود را به ضرب و زور هرچه تمامتر به نشستنگاه دیگری زند. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). نوک پایی که به کفل کسی کوبند. تیپا. اردنگ. زفکنه. (فرهنگ فارسی معین). ام ّکیسان. اردنگ. تی پا. زفکنه. زفکنه. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(اَفْ)
تریاکی باشد که به افیون خوردن عادت دارد. (آنندراج). تریاکی. منسوب به افیون. (ناظم الاطباء). معتاد به استعمال افیون. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
محمدعلی بسیونی بی بانی مالکی، یکی از علمای الازهر بود. او راست: 1- حسن الصنیع فی علم المعانی والبیان والبدیع. چ 1301 هجری قمریمطبعۀ دیوان المعارف. 2- خاتمه حسنه علی شرح ابی الحسن المسمی کفایه الطالب الربانی علی رساله ابی زیدالقیروانی. پایان تألیف 1285 هجری قمری چ سنگی، 1387 هجری قمری در مصر. (از معجم المطبوعات ج 1 ستون 565)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
مسلک گروهی که طرفدار سلطه و نفوذ یهودیان بر اقوام و ملل دیگرند
لغت نامه دهخدا
(صِ یَ)
گویند روم است و به قول دیگر بیت المقدس است. (معجم البلدان). موضعی است معروف در بیت المقدس (محله ای است از آن) و کنیسۀ صهیون بدانجاست. (معجم البلدان). نام تلی به بیت المقدس مشرف بر خندق موسوم به باب النار. (تاج العروس). در قاموس کتاب مقدس آرد: (کوه پرآفتاب یا خشک) گاهی از اوقات مقصود از این اسم تمام شهر اورشلیم است، اما غالباً مقصود کوه جنوب غربی شهر مذکور است و کوه مرقوم بجز از طرف شمال از همه طرف با وادیهای عمیق و بلندیها احاطه شده بود، چنانکه وادی پنیرفروشان بطرف مشرق او را از موریا جدا میکرد و اوفل و وادی بنی هنوم بطرف جنوب و مغربش واقع و قسمت محاذی شهر را از طرف مغرب، وادی جیحون میگفتند. اما علما در حدود کوه صهیون بطرف شمال هم قول نیستند. بعضی گمان دارند که تا برج داود امتداد داشت که درنزدیکی باب الخیل است و گمان دارند که وادی که وادی پنیرفروشان بدانجا منتهی میشد و دیگران برآنند که روبطرف شمال در نزدیکی باب العمود منتهی میشد و صهیون تخمیناً یکصد و پنج قدم از موریا مرتفعتر و تخمیناً دو هزار و پانصد و سی و نه قدم فوق سطح دریای متوسط میباشد و ترکیباً مستطیل و اطراف وادیهای مرقوم در قدیم الایام بلندتر از حالیه بوده است و خود شهر دیوار مرتفعی دارد. اما تاریخ صهیون که در کتاب مقدس وارد است اینکه اولاً به قلعۀ یبوسیان معروف است (صحیفۀ یوشع 15:63 مقابل دوم سموئل 5:7) و هموارده در دست ایشان بود تا وقتی که داود بر آن دست یافته آنرا شهر داود و پایتخت مملکت خود قرار داده، قلعه و قصر و محلی برای صندوق عهد در آن برپا نمود (دوم سموئل 5:7) (اول پادشاهان 8:1) (دوم پادشاهان 19:21 و 31 و 1) (اول تواریخ ایام 11:5) (دوم تواریخ ایام 5:2) و بایددانست که این در کتب تاریخیه عهد قدیم بجز در آیات فوق وارد نگشته، اما در اسفار شعریه و نبوتی 148 مرتبه یعنی در مزامیر داود 38 و در سرود سلیمان یک مرتبه و در اشعیا 47 و در ارمیا 17 و در نیاحات ارمیا 15و در یوئیل 7 و در عاموس 2 و در عوبدیا 2 و در میکاه 9 و در صفنیا 2 و در زکریا 8 مرتبه، اما در عهد جدید هفت مرتبه مذکور است و در این اسفار آخرین نه تنها قصد از خود کوه صهیون میباشد، بلکه احیاناً مقصود از اورشلیم نیز هست (مزامیر 149:2 و 87:2) (اشعیا 33:14) (یوئیل 2:1) و گاهی مقصود از شهر برگزیدۀ خداوند میباشد (مزامیر 51:18 و 87:5) و وقتی مقصود کلیسااست (عبرانیان 12:22) و زمانی مقصود از شهر مقدس آسمانی است. (مکا 14:1) بدین جهت اصطلاح حالیه که در میان علماء متداول است این است که قصد از صهیون آرزوی قوم خداوند است که فرصتی بجهت حمایت و محافظت و خدمت او تحصیل نمایند. پوشیده نماند که یوسیفوس مورخ بهیچوجه اسم صهیون را در تصنیفات خود مذکور نداشته است، بلکه هرگاه خواسته که بدانجا اشاره نماید ’شهر داود’ یا ’شهر علیا’ یا بازار علیا ذکر کرده است، چون صهیون در آن وقت مرغوب ترین و مشهورترین محلی از محلات اورشلیم بود و مساکن و بیوتات اشراف و اکابر همواره در آن طرف می بود و قصر جمیل هیرودیس در زاویۀ شمالی آن بود که از آن به بعد بواسطۀ سکونت والی رومانی دارالولایه نامیده شد (مرقس 15:16) و در شمال این قصر سه قلعۀ مشهور بود که یکی از آنها فعلاً هم به قلعۀداود مسمی است. حالت حالیه صهیون اینکه حصار شهر تخمیناً نصف کوه صهیون را احاطه کرده است و در ضمن حصار دیر ارامنه و کنیسۀ اشکنازیم و کنیسۀ مار یعقوب ارامنه و کلیسا و مدرسه انگلیسها و برج داود واقع است و در خارج حصار بجز مسجدی که آن را نبی داود گویند نیست و گویند که مقبرۀ داود و سلیمان و سایر ملوک اسرائیل در آنجا است. و برخی برآنند که عیسی مسیح در یکی از غرفات همین بنای مسطور فوق، عشای ربانی را بجا آورده، شاگردان او در آنجا برای حلول روح القدس منتظر همی بودند و در این قسمت کوه معدودی از قبور نصاری است و مقداری معتنابه از آن نیز زراعت میشود بدین لحاظ قول ارمیا و میکاه که گفته اند: صهیون همچو مزرعۀ زراعت کرده خواهد شد (ارمیا 26:18) (میکاه 3:12) و کوه صهیون بطرف وادی هنوم امتداد یافته در این قسمت مزارع گندم و جو و تاکستانها و درختان زیتون میباشد و فعلاً وادی در نزد باب الخیل هست که آنرا وادی صهیون گویند، اما علما را در تعیین محل و موضع صهیون اختلاف است، بعضی اکرا و برخی موریا و دیگران اوفل راصهیون دانسته اند. لکن قول مرجح و معتبر آن است که همان کوهی است که شرح آن در فوق داده شد. (از قاموس کتاب مقدس). و بعضی این کلمه را صیهون ضبط کرده اند
لغت نامه دهخدا
یونانی تازی گشته سازا ماتگدان (ماده اصلی) مایه ماده اولیه عالم را که همواره متصور بصور ومتقلب باحوال واشکال و هیات مختلف است هیولی گویند وآن واحد وبسیط است. ابن رشد گوید: هیولی عبارت از تنها امری است که علت کون و فساداست و هر چه موجودی که عارض ازآن طبیعت (هیولی) باشد غیرکائن و غیر فاسد است. ناصرخسرو در ترتیب تکوین عالم و موجودات گوید: سپس از نفس هیولی موجود شد بامور باریتعالی بواسطه نفس و عقل ومرهیولی رامرتبه چهارم آمدبدآنچه مر عقل را مرتبی دویی بودو نفس را بامرتبت سه یی لاجرم هیولی بچهار نوع اندر است یکی هیولای صناعی و دیگر هیولای طباعی وسه دیگر هیولای کلی و چهارم هیولای اول اعنی بی صورت. آنگاه پس ازهیولی طبیعت موجود شد اندر مرتبت پنجمی وازآنست که طبایع پنج است چهار از این بسائط آب است وپنج فلک آنگاه جسم. سپس ازاتحاد طبایع بهیولی اندر مرتبیت ششمی است ازبهر آنکه مرجسم را شش جانب است از زبر زیر راست چپ پیش وپس آنگاه صورت افلاک اندر مرتبت هفتمی است ازآنست که افلاک هفت است. یا هیولی افلاک. حکما در موردهیولای افلاک گویئند: نوع هیولای افلاک غیر از هیولای عالم عناصر وکون و فساد است و از همین جهت است که افلاک در معرض کون و فساد و حرق والتیام نمی باشند. یا هیولی اولی. بالجمله مراد از هیولای اولی همان خمیره اجسام وامری است که محل توارد و تعاقب صور است و محل استحالات وانقلابات است چنانکه خاک تبدیل نبات شود ونطقه انسان وحیوان شودومسلم است که نطفه درطی مراحل کمال وادوار و اکوار و اکوان خود در مرتبت بعد ازمرتبت اول بطورکلی باطل نمیشود و بالاخره چنین نیست که نطفه راسا باطل شده و انسان بوجود آید و اگر چنین باشد نتوان گفت که انسان یا حیوان ازنطفه است پس معلوم میشود که درتمام مراحل وصورچیزی باقی است که وحدت شخصیه ونوعیه به آن محفوظ است وهمان هیولای اولی است که خودبی رنگ و نام است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زهکونی
تصویر زهکونی
نوک پایی که بکفل کسی کوبند تیپا اردنگ زفکنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صهیونیسم
تصویر صهیونیسم
مسلک گروهی از طرفدار سلطه و نفوذ یهودیان بر اقوام ملل دیگرند
فرهنگ لغت هوشیار
اپیونی دودی شیره ای کسی که عادت بخوردن یا کشیدن تریاک دارد تریاکی عملی
فرهنگ لغت هوشیار
برهو ساز، پانیذه گونه ای شیرینی منسوبه به صابون، صابون فروش، سازنده صابون، پاکیزه شسته صابون زده، شیرینیی است که از شکر سفید سازند، نوعی زمرد تیره به رنگ صابون، گیاهی است پایا از تیره میخکها که ارتفاعش بین 40 تا 80 سانتیمتر است. ساقه اش راست و برگهایش بزرگ و متقابل و دارای رنگ سبز زیبا است. گلهایش برگ و معطر و معمولا گلی رنگ (گاهی سفید) و شامل 5 کاسبرگ به هم پیوسته و 5 گلبرگ جدا و 10 پرچم است. میوه اش کپسولی است و دانه هایش قرمز رنگند. این گیاه در اماکن مرطوب و گودالها و اراضی نمناک می روید. قسمت مورد استفاده اش برگ و ریشه است. برگ و ساقه صابونی دارای لعاب مخصوصی است که در آب کف می کند (علت وجه تسمیه)، ریشه و ساقه زیرزمینی این گیاه در تداوی به عنوان معرق و مدر و تصفیه کننده خون استعمال می شود. و در روماتیسم مزمن نیز سابقا آن را به کار می بردند. ریشه آن دارای یک ساپونین و صمغ و مقداری رزین است غاسول صابونیه عرق الحلاوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیولی
تصویر هیولی
((هَ لا))
منسوب به هیولا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افیونی
تصویر افیونی
تریاکی، بنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زهکونی
تصویر زهکونی
((زِ))
تیپا، اردنگ
فرهنگ فارسی معین
((صَ))
جریانی که از اواخر قرن نوزدهم به منظور ایجاد یک میهن یهودی در فلسطین به وجود آمد. نام این مرام از کوه صهیون (آرامگاه داوود نبی) در اورشلیم گرفته شده است
فرهنگ فارسی معین
تریاکی، معتاد، وافوری
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دانه گندم یا برنج برشته شده، گوشت و پیاز چرخ کرده که آن
فرهنگ گویش مازندرانی