جدول جو
جدول جو

معنی صنعبه - جستجوی لغت در جدول جو

صنعبه
(صَ عَ بَ)
ماده شتر سخت و قوی. (منتهی الارب). الناقه الصلبه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صعبه
تصویر صعبه
مؤنث واژۀ صعب، سخت، شدید، قوی، باوقار، گران، ناخوشایند، زیاد
فرهنگ فارسی عمید
(خُ عُ بَ)
مغاک خرد یا برآمدگی فروهشته که میان لب زیر است. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد) ، شکاف میان دو بروت نزدیک دیوار بینی. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(سُ عُ بَ)
راسو. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، گوشت پارۀ برآمده در وسط لب بالائین. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
فراهم آوردن میان اشکنه را و جدا و ممتازکردن سر آن را. (منتهی الارب). و رجوع به صعناب شود، منقبض و ترنجیده شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ بَ)
دراز پشت و شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ نَ بَ)
درختی است مانا بکنار، نون زائد است. (منتهی الارب). شجر کالسدر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
تأنیث صعب: دابه صعبه، چاروائی سرکش. (منتهی الارب) ، زن تند و سرکش. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ بَ)
دختر عبدالله بن مالک حضرمی است. وی بنقل اسدالغابه خواهر علأ بن حضرمی است. ابن قتیبه در عیون الاخبار آرد: صعبه از بنات فارس بود، ابوسفیان وی را بزنی گرفت ولی هند چندان اصرار ورزید تا او را طلاق گفت و عبیدالله او را بگرفت ولی ابوسفیان دل بدو بسته بود و در حق او گفت:
انا و صعبه فیما تری
بعیدان و الود ود قریب
فالا یکن نسب ثاقب
فعند الفتاه جمال و طیب
لها عند سری بها نخره
یزول بها یذبل او عسیب
فیالقصی الا فاعجبوا
فللوبر صار الغزال الربیب.
(عیون الاخبار ج 4 ص 101).
و رجوع به المعرب جوالیقی ص 62 شود
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
کار. پیشه. (منتهی الارب). کار. (مهذب الاسماء). صنعت. رجوع به صنعت شود
لغت نامه دهخدا
(صَ عَ)
قریه ای است از قرای ذمارالیمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
صنعت در فارسی: ورز فیار کرک فیدار مویند، کار پیشه، هنر، دسترنج ساختاری، ترفند، چاره
فرهنگ لغت هوشیار