جدول جو
جدول جو

معنی صنخاب - جستجوی لغت در جدول جو

صنخاب
(صِ)
شتر دفزک. (منتهی الارب). الجمل الضخم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
فرزند بددل و لاغر آوردن. (منتهی الارب). فرزند بددل و ترسو آوردن. (ناظم الاطباء). فرزند بزدل آوردن. (از آنندراج). فرزند ترسو آوردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(شِ)
بالای کوه. ج، شناخیب. (از اقرب الموارد). سر کوه بلند. (ناظم الاطباء) ، سر دوش، مهرۀ پشت. (ناظم الاطباء). ج، شناخیب. رجوع به شنخوب شود
لغت نامه دهخدا
(صُ)
طبری. رئیس فرقه ای از زیدیه. الخشبیه. اصحاب صرخاب الطبری، و وقت خروج سلاح ایشان از چوب بود. (بیان الادیان ص 34). ظاهراً کلمه معرب سرخاب است: خشبیه یا سرخابیه پیروان سرخاب طبری از فرق زیدیه که بکمک مختار بن ابی عبیدۀ ثقفی خروج کردند و چون سلاحی جز چوب (خشب) نداشتند به این نام خوانده شده اند و برخی گفته اند که چون ایشان چوبۀ داری را که زید بن علی بر آن آویخته شد نگهداری کرده بودند به این اسم خوانده شده اند. (ضمیمۀ ترجمه ملل و نحل شهرستانی از جلالی نائینی ص 15) (مفاتیح العلوم خوارزمی)
لغت نامه دهخدا
(مِ)
سست بی خیر. (منتهی الارب). ضعیف بی خیر. ج، مناخیب. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صَخْ خا)
مرد با بانگ و فریاد. (منتهی الارب) ، خروشان: نهری صخاب و جوئی پرآب یافتند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355) ، مرد درشت آواز پلیدزبان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
جلدهالفؤاد. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نُ)
دهی است از دهستان طبس مسینا از بخش درمیان شهرستان بیرجند، در 34 هزارگزی شمال درمیان، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 108 تن سکنه دارد. آبش از قنات و محصولش غلات و شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انخاب
تصویر انخاب
فرزند دلیر آوردن، فرزند بزدل آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنخاب
تصویر شنخاب
کنگره کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تره کوهی، نانخورشی از خردل و مویز ویژه تازیان نانخورشی که از خردل و زبیب ترتیب دهند. یا صناب بری. گونه ای تره تیزک که بدان تره تیزک صحرایی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نخاب
تصویر نخاب
برون شامه دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صناب
تصویر صناب
((صَ))
نان خورشی که از خردل و زبیب ترتیب دهند
صناب بری: گونه ای تره تیزک که بدان تره تیزک صحرایی گویند
فرهنگ فارسی معین