مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: شهری است در مشرق اردن که جادیان آن را مرمت نمودند، در نزدیکی کوه نبو واقع است. موآبیان این شهر را مفتوح ساخته به تصرف خود درآوردند. این شهر در مسافت هشت میلی جنوب حشبون واقع بود و بعید نیست که همان حالس حالیه باشد. (از قاموس کتاب مقدس ص 871). شهر دیگری هم بدین اسم در کتاب مقدس نام برده شده است، و مؤلف قاموس مزبور آرد: شهری است که ’نبو’ی آخری نامیده شده است تا از ’نبو’ی مذکور فوق متمایز باشد و دور نیست که این نبو در اراضی بنیامین بوده یا اینکه نوبا در اراضی یهودا می باشد که به مسافت 7 میل به شمال غربی حبرون واقع است. (از قاموس کتاب مقدس ص 87)
مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: شهری است در مشرق اردن که جادیان آن را مرمت نمودند، در نزدیکی کوه نبو واقع است. موآبیان این شهر را مفتوح ساخته به تصرف خود درآوردند. این شهر در مسافت هشت میلی جنوب حشبون واقع بود و بعید نیست که همان حالس حالیه باشد. (از قاموس کتاب مقدس ص 871). شهر دیگری هم بدین اسم در کتاب مقدس نام برده شده است، و مؤلف قاموس مزبور آرد: شهری است که ’نبو’ی آخری نامیده شده است تا از ’نبو’ی مذکور فوق متمایز باشد و دور نیست که این نبو در اراضی بنیامین بوده یا اینکه نوبا در اراضی یهودا می باشد که به مسافت 7 میل به شمال غربی حبرون واقع است. (از قاموس کتاب مقدس ص 87)
هر واحد از چند تنه درخت که همه از یک بیخ رسته باشد یا خاص است به خرمابن. (منتهی الارب). تنه درخت که با تنه دیگر از یک بیخ باشد. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل). آن خرمابن که از بن دیگری رسته بود. ج، صنوان. (مهذب الاسماء). و رجوع به صنو شود، گو معطل و بی کار و خالی از اهل. (منتهی الارب). الحفر المعطل. (اقرب الموارد) ، برادر پدری و مادری. (منتهی الارب). برادر. (مهذب الاسماء) ، پسر عم مرد. ج، اصناء، مثل. مانند. (منتهی الارب). شبیه
هر واحد از چند تنه درخت که همه از یک بیخ رسته باشد یا خاص است به خرمابن. (منتهی الارب). تنه درخت که با تنه دیگر از یک بیخ باشد. (ترجمان علامۀ جرجانی ترتیب عادل). آن خرمابن که از بن دیگری رسته بود. ج، صِنوان. (مهذب الاسماء). و رجوع به صُنْو شود، گو معطل و بی کار و خالی از اهل. (منتهی الارب). الحفر المعطل. (اقرب الموارد) ، برادر پدری و مادری. (منتهی الارب). برادر. (مهذب الاسماء) ، پسر عم مرد. ج، اَصْناء، مِثل. مانند. (منتهی الارب). شبیه
چوب ردی و هیچ کاره میان دو کوه. (منتهی الارب). العود الخسیس بین الجبلین. (اقرب الموارد) ، آب اندک میان دو کوه. (منتهی الارب) ، سنگی میان دو کوه. ج، صنوّ
چوب ردی و هیچ کاره میان دو کوه. (منتهی الارب). العود الخسیس بین الجبلین. (اقرب الموارد) ، آب اندک میان دو کوه. (منتهی الارب) ، سنگی میان دو کوه. ج، صُنُوّ
وزیدن باد صبا. (منتهی الارب) ، میل کردن خرمابن بسوی خرمابن نر که دور از آن بود. (مهذب الاسماء) ، میل کردن دل بکسی. (ترجمان علامۀ جرجانی) ، میل کردن بسوی نادانی جوانی. میل کرد به کودکی و بازی و مشتاق آن شدن، برگردانیدن ماشیه سر خود را و نهادن آن را در مرعی. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
وزیدن باد صبا. (منتهی الارب) ، میل کردن خرمابن بسوی خرمابن نر که دور از آن بود. (مهذب الاسماء) ، میل کردن دل بکسی. (ترجمان علامۀ جرجانی) ، میل کردن بسوی نادانی جوانی. میل کرد به کودکی و بازی و مشتاق آن شدن، برگردانیدن ماشیه سر خود را و نهادن آن را در مرعی. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ قبل شود
عزالدین شیر. یکی از حکام کرد است که در برابر حملۀ تیموریان مقاومت شدید نمود و عاقبت به سال 789 هجری قمری تسلیم شد. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 199)
عزالدین شیر. یکی از حکام کرد است که در برابر حملۀ تیموریان مقاومت شدید نمود و عاقبت به سال 789 هجری قمری تسلیم شد. (کرد و پیوستگی نژادی و تاریخی او ص 199)
نام یکی ازخدایان بابل است. به عقیدۀ بابلیان، مردوک، پسر خدای آسمان و قائم مقام او را پسری بود بنام نبو (یعنی: خبردهنده از مغیبات) . نبوپالاس سار (پادشاه بابل) در کتیبه ای که از او به دست آمده است گوید: ’... همیشه معابد مقدسۀ نبو و مردوک را محترم میداشتم و هم ّ من مصروف بود بر اینکه قوانین و احکام آنها اجرا شود، خدائی که از بطون مردم آگاه، از قلوب خدایان آسمان و زمین مطلع و مراقب راهی است که مردمان می پیمایند، به قلب من نفوذ یافته، من حقیر را رئیس مملکتی کرد که در آن متولد شده ام... من ضعیف و ناچیز بواسطۀ پرستش خدای خدایان و به کمک و یاری قوای مدهش نبو و مردوک، دو صاحب اختیار من، دست آسوری ها را از مملکت اکد کوتاه کردم...’. (ایران باستان صص 188- 189). و نیز مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: این بت در حسن عقل وذکاوت شهره بود و بعضی از تماثیل آن تا این ایام هم باقی است و اسم این بت را محض تیمن و تبرک به اسم بعضی از ملوک آشور و بابل افزوده اند، مثلاً نبولاسر و نبوکدنصر و غیره این بت یکی از ملجأهائی بود که کسانی که در مصیبت ها و شداید گرفتار بودند بدو می پناهیدند. (از قاموس کتاب مقدس ص 870). و نیز رجوع به ایران باستان تألیف پیرنیا ص 119 و 386 و 387 و 391 شود
نام یکی ازخدایان بابل است. به عقیدۀ بابلیان، مردوک، پسر خدای آسمان و قائم مقام او را پسری بود بنام نبو (یعنی: خبردهنده از مغیبات) . نبوپالاس سار (پادشاه بابل) در کتیبه ای که از او به دست آمده است گوید: ’... همیشه معابد مقدسۀ نبو و مردوک را محترم میداشتم و هم ّ من مصروف بود بر اینکه قوانین و احکام آنها اجرا شود، خدائی که از بطون مردم آگاه، از قلوب خدایان آسمان و زمین مطلع و مراقب راهی است که مردمان می پیمایند، به قلب من نفوذ یافته، من حقیر را رئیس مملکتی کرد که در آن متولد شده ام... من ضعیف و ناچیز بواسطۀ پرستش خدای خدایان و به کمک و یاری قوای مدهش نبو و مردوک، دو صاحب اختیار من، دست آسوری ها را از مملکت اکد کوتاه کردم...’. (ایران باستان صص 188- 189). و نیز مؤلف قاموس کتاب مقدس آرد: این بت در حسن عقل وذکاوت شهره بود و بعضی از تماثیل آن تا این ایام هم باقی است و اسم این بت را محض تیمن و تبرک به اسم بعضی از ملوک آشور و بابل افزوده اند، مثلاً نبولاسر و نبوکدنصر و غیره این بت یکی از ملجأهائی بود که کسانی که در مصیبت ها و شداید گرفتار بودند بدو می پناهیدند. (از قاموس کتاب مقدس ص 870). و نیز رجوع به ایران باستان تألیف پیرنیا ص 119 و 386 و 387 و 391 شود