مهتران. بزرگان. (غیاث اللغات). بزرگان. اشراف. شجعان. اجواد. حلماء. جمع واژۀ صندید: کجا شدند صنادید و سرکشان قریش ز منکران که بر ایشان بدند بس منکر. ناصرخسرو. هرچند صنادید قریش و کفار مکه... سلای ناقه بر پشت عزیزش می نهادند... صبر می کرد. (النقض ص 438). روزی مجلس مصطفی صلوات اﷲ علیه به صدور صحابه و صنادید عرب آراسته بود. (تاریخ بیهق ص 203). کار او در جاه و رفعت قدر بدان رسید که صنادید دیلم و مشاهیر کرد و عرب و عجم در زمرۀ حشم او جمع شدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 384). صنادید قروم و مشاهیر ملوک بعجز ازری روی برتافته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 41). از وی رستم مرزبان را با صنادید دیلم به محاربت او فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 232 نسخۀ خطی). بگفت ای صنادید شرع رسول به ابلاغ تنزیل و فقه اصول. سعدی (بوستان). از نقش و نگار در و دیوار شکسته آثار پدید است صنادید عجم را. عرفی. رجوع به صندیدشود
مهتران. بزرگان. (غیاث اللغات). بزرگان. اشراف. شجعان. اجواد. حُلَماء. جَمعِ واژۀ صِندید: کجا شدند صنادید و سرکشان قریش ز منکران که بر ایشان بدند بس منکر. ناصرخسرو. هرچند صنادید قریش و کفار مکه... سلای ناقه بر پشت عزیزش می نهادند... صبر می کرد. (النقض ص 438). روزی مجلس مصطفی صلوات اﷲ علیه به صدور صحابه و صنادید عرب آراسته بود. (تاریخ بیهق ص 203). کار او در جاه و رفعت قدر بدان رسید که صنادید دیلم و مشاهیر کرد و عرب و عجم در زمرۀ حشم او جمع شدند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 384). صنادید قروم و مشاهیر ملوک بعجز ازری روی برتافته. (ترجمه تاریخ یمینی ص 41). از وی رستم مرزبان را با صنادید دیلم به محاربت او فرستادند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 232 نسخۀ خطی). بگفت ای صنادید شرع رسول به ابلاغ تنزیل و فقه اصول. سعدی (بوستان). از نقش و نگار در و دیوار شکسته آثار پدید است صنادید عجم را. عرفی. رجوع به صندیدشود
زهره، دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، ونوس، بیدخت، بغدخت، بیلفت، خنیاگر فلک، مطربۀ فلک
زُهرِه، دومین سیارۀ منظومۀ شمسی که قدما آنرا سعد می دانستند و به خنیاگری نسبت می دادند، ناهید، وِنوس، بیدُخت، بغدُخت، بیلُفت، خُنیاگَر فَلَک، مُطرِبۀ فَلَک
جمع واژۀ صندوق: و صنادیق مصاحف بمیان صحن می آوردند ومصاحف را در دست و پا می انداخت و صندوقها را آخر اسبان می ساخت. (جهانگشای جوینی). رجوع به صندوق شود
جَمعِ واژۀ صندوق: و صنادیق مصاحف بمیان صحن می آوردند ومصاحف را در دست و پا می انداخت و صندوقها را آخر اسبان می ساخت. (جهانگشای جوینی). رجوع به صندوق شود