جدول جو
جدول جو

معنی صناخر - جستجوی لغت در جدول جو

صناخر
(صُ خِ)
شتر فربه، مرد بزرگ جثۀ درازبالا. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مناخر
تصویر مناخر
منخرها، بینی ها، سوراخهای بینی، جمع واژۀ منخر
فرهنگ فارسی عمید
ناحیتی است درازای او بیست فرسنگ است میان شکی و تفلیس و همه کافرانند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
کهنۀ پوسیدۀ ریزریز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، استخوان کاواک که به وزیدن باد آواز آید از وی. (منتهی الارب) (آنندراج). استخوان پوسیده. (مهذب الاسماء). قیل الذی تدخل فیه الریح ثم تخرج منه و لها نخیر. (اقرب الموارد) ، خوک حمله کننده. (ناظم الاطباء) (آنندراج). الخنزیر الضاری. (اقرب الموارد). ج، نخران، ما بالدار ناخر، احد. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
آواز (خوردن ) آهن بر آهن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَنْ نا)
در تداول عامه، مخفف صد دینار است و آن سکه ای بود از مس معادل دو شاهی و ده عدد آن یک قران (یک ریال) و سالها رائج بود. تاریخ انتشار آن بطور دقیق معلوم نیست، ولی آنچه مسلم است اینکه در سال 1319 هجری قمری جریان داشته، سپس طبق پیشنهاد شماره 2277 وزارت دارائی و تصویبنامۀ هیئت وزیران 16/1/31 از اول تیر ماه 1316 هجری شمسی از جریان خارج شده است، ولی ادامۀ جریانش تا سنوات 1324 و 1325 هجری قمری باقی بوده است
لغت نامه دهخدا
(قُ خِ)
قنّخر. بزرگ و کلان جثه. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب). رجوع به قنّخر شود
لغت نامه دهخدا
(فُ خِ)
بزرگ جثه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، آنکه از باد پر گرداند سوراخ بینی را. (منتهی الارب). بزرگ بینی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
نام کوره ای است به فارس داخل اردشیرخره. (آنندراج) (از معجم البلدان). اکنون جایی بدین نام نیست
لغت نامه دهخدا
(صَ بِ)
صنابرالشتاء، سختی سرما. (منتهی الارب). سختی سرمای زمستان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(مَخِ)
جمع واژۀ منخر، به معنی سوراخ بینی. (غیاث) (آنندراج). جمع واژۀ منخر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). منخرین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
پس آنگه دهن شوی و بینی سه بار
مناخر به انگشت کوچک بخار.
(بوستان).
رجوع به منخر شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
معرب چنار است و آن درختی باشد معروف. (برهان). چنار. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). دلب. در اقرب الموارد این لغت را به تشدید نون ضبط کرده است. رجوع به چنار شود، سر دوک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِنْ نَ)
شتر فربه، مرد بزرگ تن درازبالا. رجوع به دو مادۀ قبل شود، مرد گول. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ خِ)
شتر فربه، مرد بزرگ جثۀ درازبالا. رجوع به دو مادۀ ذیل شود، غورۀ خرمای خشک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ نَ خِ)
شتر فربه، مرد بزرگ جثۀ درازبالا. (منتهی الارب). رجوع به مادۀ فوق و مادۀ ذیل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صنار
تصویر صنار
پارسی تازی گشته چنار از درختان چنار
فرهنگ لغت هوشیار
کهنه پوسیده، ریز ریز ریزه ریزه شده، استخوان کاواک، گراز درنده خوک تازنده، خر اسپ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مناخر
تصویر مناخر
جمع منخر، سوراخ های بینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قناخر
تصویر قناخر
تنومند، دماغ گنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فناخر
تصویر فناخر
بزرگ اندام، دماغ پر باد
فرهنگ لغت هوشیار
مرتعی جنگلی اطراف کدیر و سنگ نو نور
فرهنگ گویش مازندرانی