جدول جو
جدول جو

معنی صنابح - جستجوی لغت در جدول جو

صنابح
(صُ بِ)
پدر قبیله ای است از مراد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صُ بِ)
نسبت است به صنابح از حمیر
لغت نامه دهخدا
(صِ)
اسب سپید یا اسب گلگون که با مویهای سپید آمیخته باشد. (منتهی الارب). اسب کمیت یا بور که سفیدی با وی آمیخته بود. (مهذب الاسماء). در صبح الاعشی آرد: و ان خابطشقره الاشقر او الکمیت شقره بیضاء قیل صنابی اخذاً من الصناب و هو الخردل بالزبیب. (صبح الاعشی ص 19 ج 2)
لغت نامه دهخدا
(صِ بَ)
دراز پشت و شکم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ بِ)
صنابرالشتاء، سختی سرما. (منتهی الارب). سختی سرمای زمستان. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
بانگ کننده مثل سگ و آهو و قچقار و مار. (آنندراج). سگ بانگ کننده. (ناظم الاطباء). اصل نباح مخصوص صدای سگ است و بعد به صدای دیگر حیوانات هم اطلاق شده است. (اقرب الموارد). ج، نوابح، نبّح، نبوح
لغت نامه دهخدا
تصویری از صابح
تصویر صابح
هد ه آشکار هده (حق)
فرهنگ لغت هوشیار
تره کوهی، نانخورشی از خردل و مویز ویژه تازیان نانخورشی که از خردل و زبیب ترتیب دهند. یا صناب بری. گونه ای تره تیزک که بدان تره تیزک صحرایی گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صناب
تصویر صناب
((صَ))
نان خورشی که از خردل و زبیب ترتیب دهند
صناب بری: گونه ای تره تیزک که بدان تره تیزک صحرایی گویند
فرهنگ فارسی معین