جدول جو
جدول جو

معنی صموت - جستجوی لغت در جدول جو

صموت
خاموش، ساکت
تصویری از صموت
تصویر صموت
فرهنگ فارسی عمید
صموت
خاموش شدن، ساکت شدن
تصویری از صموت
تصویر صموت
فرهنگ فارسی عمید
صموت(ثُ تَ)
خاموش بودن. (منتهی الارب) (دهار) (غیاث اللغات). خاموش شدن. (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) : دست عشق فعل سکوت و مهر صموت بر دهان من نهاده است. (سندبادنامه ص 74)
لغت نامه دهخدا
صموت(صَ)
لقب عمرو بن طائی شاعر است. (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
صموت(صَ)
نام اسب عباس بن مرداس است. (منتهی الارب)
نام اسب خفاف بن بدنه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صموت(صَ)
زره گران سنگ. آن زره که آواز ندهد چون پوشند، شمشیر گذرنده، شهد با موم که همه خانه آن پرشهد باشد، ضربه صموت، زدن که استخوان برد و از آن درگذرد. (منتهی الارب).
- جاریه صموت الخلخالین، دختر فربه و سطبرساقی که آواز خلخال او شنیده نمیشود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صموت
خاموش، ساکت
تصویری از صموت
تصویر صموت
فرهنگ لغت هوشیار
صموت((صُ))
خاموش بودن
تصویری از صموت
تصویر صموت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صفوت
تصویر صفوت
خالص، پاکیزه و برگزیده
صفوت آدمیان: پیغمبر اسلام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصوت
تصویر مصوت
صدادار، واکه، بانگ کننده، صدادار، آنکه بلند بانگ کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سموت
تصویر سموت
ترک بند، تسمه و دوال که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی به ترک می بندند، فتراک
جمع واژۀ سمت، سمت ها
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آموت
تصویر آموت
آشیانۀ پرندگان شکاری، آشیان، برای مثال بر قلۀ قاف بخت و اقبال / آموت عقاب دولت توست (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صبوت
تصویر صبوت
نادانی، جوانی، کودکی
فرهنگ فارسی عمید
(صَ)
شیئی اندک و حقیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
کنیزک گردیدن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گویند ماکنت امه و لقد اموت اموه،یعنی کنیزک نبودی و کنیزک گردیدی. و همچنین: امیت اموه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
آشیان مرغان شکاری مانند باز و عقاب و شاهین، آشیانه:
بر قلۀقاف بخت و اقبال
آموت عقاب دولت تست،
منجیک،
و الموت، مرکب از آله به معنی عقاب و موت مخفف آموت به معنی آشیان است
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
آنکه گاه آرمش حدث کند
لغت نامه دهخدا
(سَ)
فتراک را گویند و آن دوالی باشد باریک که در زین اسب آویزند و بترکی قنجوقه خوانند. (برهان). فتراک را گویند و آن دوالی است چرمین که از زین اسب آویزند و گاهی شکاری یا چیزی بر آن بندند. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
جمع واژۀ امت. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جاهای بلند و پشتهای خرد و نشیب و فراز در چیزی. (آنندراج). و رجوع به امت شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
نزدیکی: بات من القوم علی صمات، ای بمرای و مسمع فی القرب، نزدیکی انجام کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ وَ)
ما اموته، چه مرده دل است او. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خواهد مرد: می میرد می میرد خواهد مرد: آتشی کو باد دارد در بروت هم یکی بادی بر او خواند یموت. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
آوا دار بانگ کننده آواز کننده، آوازی که با لرزش تار آواها از گلو برمی آید، حرفی (از حروف الفبا) که صدای آن از ارتعاش تار آواها از گلو بر میاید مقابل صامت. توضیح 1 در الفبای فارسی بعضی از مصوتها جزو حرکات حساب شوند و بقیه جزو حروف. توضیح 2 بعضی بجای مصوت صدا دار و برخی با صدا را اصطلاح کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صبوت
تصویر صبوت
نادانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمیت
تصویر صمیت
بسیار خاموش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمات
تصویر صمات
ساکت، خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفوت
تصویر صفوت
خالص و برگزیده چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
آشیان مرغان شکاری مانند باز و عقاب آشیانه: بر قله قاف بخت و اقبال آموت عقاب دولت تست (منجیک)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صموح
تصویر صموح
سخت سم سخت، روز گرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آموت
تصویر آموت
آشیان، آشیانه. لانه پرندگان شکاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سموت
تصویر سموت
((سَ))
ترک بند، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند، فتراک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صمات
تصویر صمات
((صُ))
خاموشی، سکوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صفوت
تصویر صفوت
((صَ وَ))
خالص، ناب، برگزیده، خلوص
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصوت
تصویر مصوت
((مُ صَ وِّ))
صدادار، دارای صدای بلند، حرف صدادار
فرهنگ فارسی معین
سر و صدا، صدا
دیکشنری عربی به فارسی