- صموت
- خاموش، ساکت
معنی صموت - جستجوی لغت در جدول جو
- صموت ((صُ))
- خاموش بودن
- صموت
- خاموش، ساکت
- صموت
- خاموش شدن، ساکت شدن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آشیان مرغان شکاری مانند باز و عقاب آشیانه: بر قله قاف بخت و اقبال آموت عقاب دولت تست (منجیک)
خالص و برگزیده چیزی
نادانی، جوانی، کودکی
خالص، پاکیزه و برگزیده
صفوت آدمیان: پیغمبر اسلام
صفوت آدمیان: پیغمبر اسلام
آشیانۀ پرندگان شکاری، آشیان، برای مثال بر قلۀ قاف بخت و اقبال / آموت عقاب دولت توست (منجیک - شاعران بی دیوان - ۲۲۰)
ترک بند، تسمه و دوال که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی به ترک می بندند، فتراک
جمع واژۀ سمت، سمت ها
جمع واژۀ سمت، سمت ها
صدادار، واکه، بانگ کننده، صدادار، آنکه بلند بانگ کند
ساکت، خاموش شدن
بسیار خاموش
سخت سم سخت، روز گرم
نادانی
آوا دار بانگ کننده آواز کننده، آوازی که با لرزش تار آواها از گلو برمی آید، حرفی (از حروف الفبا) که صدای آن از ارتعاش تار آواها از گلو بر میاید مقابل صامت. توضیح 1 در الفبای فارسی بعضی از مصوتها جزو حرکات حساب شوند و بقیه جزو حروف. توضیح 2 بعضی بجای مصوت صدا دار و برخی با صدا را اصطلاح کرده اند
خواهد مرد: می میرد می میرد خواهد مرد: آتشی کو باد دارد در بروت هم یکی بادی بر او خواند یموت. (مثنوی)
آشیان، آشیانه. لانه پرندگان شکاری
((سَ))
فرهنگ فارسی معین
ترک بند، تسمه و دوالی که از عقب زین اسب می آویزند و با آن چیزی را به ترک می بندند، فتراک
صدا، در موسیقی نغمه، آهنگ
مرگ، مردن، موت، نیستی، فنا
موت ابیض: کنایه از مرگ طبیعی
موت احمر: کنایه از کشته شدن، آغشته شدن به خون
موت ابیض: کنایه از مرگ طبیعی
موت احمر: کنایه از کشته شدن، آغشته شدن به خون
خاموش شدن، ساکت شدن، خاموشی، سکوت
خاموش، سکوت
آواز، بانگ، فریاد
مردن، مرگ، آرمیدن، فوت