شتابانیدن کسی را از حاجت او و برکندن از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، معله عن حاجته معلا، شتابانید او را از حاجت وی و گفت تا بشتابد در آن حاجت. (ناظم الاطباء) ، در پوستین کسی افتادن. (از منتهی الارب) (آنندراج). معل بعرض فلان، افتاد در عرض فلان. (ناظم الاطباء). معل بفلان، در پوستین فلان افتاد و در عرض وی طعن کرد. (از اقرب الموارد) ، خصی کردن خر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کشیدن خایه خر را و اخته کردن او. (از ناظم الاطباء) ، ربودن. (تاج المصادر بیهقی). ربودن چیزی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتاب کردن در کار. (منتهی الارب) (از آنندراج). عجله کردن در کار و قطع کردن آن را. (از اقرب الموارد) ، بریدن و گویند لاتمعلوا رکابکم، یعنی مبرید بعض آن را به بعض. (منتهی الارب). بریدن. (آنندراج) ، معل رکابه، برید بعض آن رکاب را از بعضی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تباه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). تباه کردن کار را با شتاب کردن در آن. (از اقرب الموارد) ، زود رفتن. (تاج المصادر بیهقی). بشتاب رفتن. (منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکافتن چوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتاب برکشیدن و برآوردن بچه از کس ناقه. (منتهی الارب) (از آنندراج). بشتاب برآوردن بچۀ ماده شتر را از کس او و کشیدن آن را. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
شتابانیدن کسی را از حاجت او و برکندن از آن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، معله عن حاجته معلا، شتابانید او را از حاجت وی و گفت تا بشتابد در آن حاجت. (ناظم الاطباء) ، در پوستین کسی افتادن. (از منتهی الارب) (آنندراج). معل بعرض فلان، افتاد در عِرض ِ فلان. (ناظم الاطباء). معل بفلان، در پوستین فلان افتاد و در عرض وی طعن کرد. (از اقرب الموارد) ، خصی کردن خر را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). کشیدن خایه خر را و اخته کردن او. (از ناظم الاطباء) ، ربودن. (تاج المصادر بیهقی). ربودن چیزی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتاب کردن در کار. (منتهی الارب) (از آنندراج). عجله کردن در کار و قطع کردن آن را. (از اقرب الموارد) ، بریدن و گویند لاتمعلوا رکابکم، یعنی مبرید بعض آن را به بعض. (منتهی الارب). بریدن. (آنندراج) ، معل رکابه، برید بعض آن رکاب را از بعضی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تباه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). تباه کردن کار را با شتاب کردن در آن. (از اقرب الموارد) ، زود رفتن. (تاج المصادر بیهقی). بشتاب رفتن. (منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شکافتن چوب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، شتاب برکشیدن و برآوردن بچه از کس ناقه. (منتهی الارب) (از آنندراج). بشتاب برآوردن بچۀ ماده شتر را از کس او و کشیدن آن را. (از ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد)
ابن حاتم بن شمر بن ذی الجوشن. وی شیخ مصریان بود به اندلس و امیری زیرک و دلیر و بخشنده. به روزگار بنی امیه به اندلس شد و امیر آنجا ابوالخطار درباره وی بدرفتاری کرد. اصحاب صمیل برآشفتند و ابوالخطار را بگرفتند و ثوابه بن سلامه را ولایت دادند و سلطه و نفوذ از آن صمیل شدو همچنان ببود تا عبدالرحمان اموی به اندلس شد و صمیل را بزندان افکند و او در زندان عبدالرحمان بسال 142 هجری قمری درگذشت. او را شعری است. (الاعلام ص 436)
ابن حاتم بن شمر بن ذی الجوشن. وی شیخ مصریان بود به اندلس و امیری زیرک و دلیر و بخشنده. به روزگار بنی امیه به اندلس شد و امیر آنجا ابوالخطار درباره وی بدرفتاری کرد. اصحاب صمیل برآشفتند و ابوالخطار را بگرفتند و ثوابه بن سلامه را ولایت دادند و سلطه و نفوذ از آن صمیل شدو همچنان ببود تا عبدالرحمان اموی به اندلس شد و صمیل را بزندان افکند و او در زندان عبدالرحمان بسال 142 هجری قمری درگذشت. او را شعری است. (الاعلام ص 436)
خرمای خشک یا خرمای خشک که در شیر تازۀ تر نهند. (منتهی الارب). خرمای خشک. (مهذب الاسماء). خرمای خشک که اندر شیر تازه نهند و بعضی گویند صقعل خرما و مسکه است که با هم خورند. (از بحر الجواهر)
خرمای خشک یا خرمای خشک که در شیر تازۀ تر نهند. (منتهی الارب). خرمای خشک. (مهذب الاسماء). خرمای خشک که اندر شیر تازه نهند و بعضی گویند صقعل خرما و مسکه است که با هم خورند. (از بحر الجواهر)