جدول جو
جدول جو

معنی صمدیه - جستجوی لغت در جدول جو

صمدیه
(صَ مَ دی یِ)
دهی از دهستان عشق آباد بخش فدیشۀ شهرستان نیشابور، واقع در 30000 گزی شمال فدیشه. جلگه، معتدل. سکنۀ آن 226 تن. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
صمدیه
بزرگی، بی نیازی، پالودگی از خوی جانوری پالوده روانی
تصویری از صمدیه
تصویر صمدیه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صمدیت
تصویر صمدیت
بزرگی و بی نیازی، کنایه از الوهیت، خدایی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ یَ)
جمع واژۀ مدی ّ. آبهایی که از حوض روان شود و پلید گردد. (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(فَ /فِ گِ رِ تَ)
بزرگی و بی نیازی و پاک شدن از عادات حیوانی. (غیاث اللغات) ، خدائی. الوهیت: توفیق اتمام آن از حضرت صمدیت خواهم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 89).
ملک صمدیت را چه سود و زیان دارد
گر حافظ قرآنی ور عابد اصنامی.
سعدی.
- تجلی صمدیت، حالی از حالات صوفیه که در آنجا احتیاج با کل از سالک برمی خیزد. (نفحات الانس)
لغت نامه دهخدا
(ثَ)
سخت شدن گرمی روز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(یَ)
تأنیث صادی، آن خرمابن که از آب دور بود. ج، صوادی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صَ مَ)
منسوب به صمد. رجوع به صمد شود
لغت نامه دهخدا
(صَ دَ)
سنگ بزرگ استوار و ثابت در زمین، بلند باشد از زمین یا برابر، ماده شتر که سالها بار نگیرد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَدْ / مُدْ / مِدْ یَ)
دشنه. (منتهی الارب). شفره. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (متن اللغه). سکین. (متن اللغه). ج، مدی ̍، مدی ̍، مدی ̍، مدیات، مدیات، قبضۀ کمان. (منتهی الارب) : مدیهالقوس، کبدها. (متن اللغه) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ لاه)
ده کوچکی است از دهستان بم. واقع در 27هزارگزی جنوب خاوری راین کنار شوسۀ جیرفت - بم، 2 خانوار سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صادیه
تصویر صادیه
تشنه مادینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمده
تصویر صمده
تخته سنگ
فرهنگ لغت هوشیار
بی نیازی، غنا، الوهیت، ربانیت
فرهنگ واژه مترادف متضاد