جدول جو
جدول جو

معنی صمالک - جستجوی لغت در جدول جو

صمالک
(صَ لِ)
جمع واژۀ صملّک. (منتهی الارب). رجوع به دان لغت شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مالک
تصویر مالک
(پسرانه)
ارباب، از نامهای خداوند، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، نام فرشته ای که نگهبان دوزخ است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صعالک
تصویر صعالک
جمع واژۀ صعلوک، فقیر، درویش، عیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تمالک
تصویر تمالک
مالک نفس خود شدن، خویشتن دار بودن، خود را نگاه داشتن، خویشتن داری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مالک
تصویر مالک
کسی که صاحب چیزی باشد و می تواند در آن تصرف کند
کسی که دارای زمین کشاورزی و کارگر و رعیت بسیار است
ارباب
از نام های خداوند
نگهبان جهنم، مالک دوزخ
عزرائیل، ملک الموت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ممالک
تصویر ممالک
مملکت ها، کشورها، پادشاهی ها، قلمرو پادشاهی ها، جمع واژۀ مملکت
فرهنگ فارسی عمید
(تَ یَ)
مالک نفس گشتن: تمالک عنه، مالک نفس وی گشت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). تماسک. (اقرب الموارد). مالک نفس خود شدن و بمعنی اختیار و طاقت مستعمل است. (غیاث اللغات) (آنندراج) : ماتمالک ان فعل او عن ان فعل، ای لم یستطع حبس نفسه. (اقرب الموارد). آواز او چنان شیر را از جای ببرد که عنان تمالک و تماسک او از دست بشد. (کلیله و دمنه). که هیچ آفریده را چندین حزم و خرد و تمالک و تماسک نتواند بود. (کلیله و دمنه). شطط غرور زمام تمالک از دست او بستد و جوابهای عنیف داد. (ترجمه تاریخ یمینی). و عنان تمالک و تماسک از دست بداد. (حبیب السیر یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به تماسک شود
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
یاقوت نویسد: احمد بن یحیی بن جابر گوید: رشید به سال 163 هجری قمری مردم صمالو را که از نواحی مرزی نزدیک مصیصه و طرسوسند، محاصره کرد و آنان برای ده خاندان که قومس در آنهاست امان خواستند و رشید بپذیرفت و شرط آنان چنان بود که متفرق نشوند. پس به بغداد شدند و در باب شماسیه فرودآمدند و موضع آنان را سمالو (به سین) نامیدند و آن معروف است و دیر سمالو مضاف بدانست... (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صُ لِ)
شیر خفته. (منتهی الارب). اللبن الخاثر. (اقرب الموارد) (قطر المحیط). شیر هنگفت و خفته. (فرهنگ نفیسی). شیر تیره. (مهذب الاسماء نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ لِ)
جمع واژۀ مملکه. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج). کشورها: تا اغلب ممالک عالم در ضبط خویش آورد. (کلیله و دمنه).
- مسالک و ممالک، راهها و کشورها. اصطلاحاً جغرافیا: هرکه کتاب مسالک و ممالک خوانده است و طول و عرض این دیار بشناخته بر وی پوشیده نماند... (کلیله و دمنه). رجوع به مسالک و ممالک شود.
، مقامهای پادشاهی. (غیاث اللغات). پادشاهیها، سرزمینها. ایالات. ولایات: ترکمانان در حدود ممالک بپراکندند و شهر تون غارت کردند. (تاریخ بیهقی ص 527). همه را از نواحی ممالک خویش بیرون کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
کسری از این ممالک و صد کسری و قباد
خطوی از این مسالک و صد خطۀ ختا.
خاقانی.
چو شد کار ممالک برقرارش
قوی تر گشت روز از روزگارش.
نظامی.
مدبران ممالک آن طرف در دفع مضرت ایشان مشورت کردند. (گلستان سعدی).
پادشاهی که یار درویش است
پاسبان ممالک خویش است.
سعدی (صاحبیه).
تفویض تخت و ممالک به وی کنند. (گلستان). وزراء و مستوفیان و... مباشرین موقوفات خاصه و ممالک، همگی محاسبه خود را به دفتر موقوفات رسانیده... (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 44).
- ممالک ستان، ستاننده و گیرندۀ کشورها و سرزمینها. کشورستان:
زلف تو شیطان ملایک فریب
روی تو سلطان ممالک ستان.
خاقانی.
- ممالک سوز، سوزندۀ کشورها و سرزمینها. کشورسوز. جهان سوز:
عدل شمعی بود جهان افروز
هم شه آتشی ممالک سوز.
سنائی.
- ممالک شکار، شکارکننده کشورها و سرزمینها. کشورگیر. جهانگیر:
شاه ملایک شعار، شیر ممالک شکار
خسرو اقلیم بخش، رستم توران ستان.
خاقانی.
- ممالک محروسه، مجموع ایالات و ولایات ایران. کشور ایران (در عهد صفویه و قاجاریه تا اوایل مشروطه این اصطلاح رایج بود و روی تمبر پست نوشته می شد پست محروسۀ ایران) : عساکر نصرت مآثر سواد ارقام تنخواه مواجب خود را که به ممالک محروسه می فرستادند به مهر قاضی عسکر می رسانیدند. (تذکرهالملوک چ دبیرسیاقی ص 4).
- ممالک مدار، جهان مدار:... یعنی حضرت عالی منزلت ممالک مدار. (حبیب السیر چ تهران ج 3 ص 1)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صعالک
تصویر صعالک
درویش، دزد، جمع صعالک صعالیک
فرهنگ لغت هوشیار
جمع مملکت، کشورها، جمع مملکه، کشور ها استان ها، جمع مملکت: کشورها، ایالات ولایات: (هنوزاحوال ممالک خوارزم و خراسان در سلک اطراد منتظم بود) (المعجم. چا. دانشگاه. 2) یا ممالک محروسه ایران. مجموع ایالات و ولایات ایران کشورایران (در عهد صفویه و قاجاریه تا اوایل مشروطه این اصطلاح رایج بود و روی تمبرها نوشته میشد: (پست ممالک محروسه ایران)
فرهنگ لغت هوشیار
مالک نفس گشتن خود چیرگی خودداری خود داری کردن مالک نفس خود گردیدن، خود داری، جمع تمالکات
فرهنگ لغت هوشیار
خداوند، کسی که دارای چیزی باشد و بتواند در آن تصرف کند، خداوند و صاحب و متصرف و دارنده، خداوند رب، دارا و دارنده خویشنیتار خاوند دارا داشتار دارناک، فرمانروا کسی که چیزی را دارا باشد و تواند در آن تصرف کند خداوند دارا صاحب جمع مالکین: خطی طلب که توی مالک ممالک قرب کجا بری دم مردن قباله املاک ک (وحشی. چا. امیر کبیر. 226)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مالک
تصویر مالک
((لِ))
صاحب، دارنده، حاکم، پادشاه، نگهبان دوزخ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ممالک
تصویر ممالک
((مَ لِ))
جمع مملکت، مملکت ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تمالک
تصویر تمالک
((تَ لُ))
خویشتن دار بودن
فرهنگ فارسی معین
مملکت ها، کشورها، ایالات، ایالت ها، ولایات، ولایت ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مالک
تصویر مالک
Owner, Proprietor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مالک
تصویر مالک
propriétaire
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پشتیبان، مراقب و مواظب
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از مالک
تصویر مالک
소유자
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مالک
تصویر مالک
mal sahibi
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مالک
تصویر مالک
pemilik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مالک
تصویر مالک
মালিক
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مالک
تصویر مالک
मालिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مالک
تصویر مالک
proprietario
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مالک
تصویر مالک
Eigentümer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مالک
تصویر مالک
propietario
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مالک
تصویر مالک
eigenaar
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مالک
تصویر مالک
власник
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مالک
تصویر مالک
владелец , владелец
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مالک
تصویر مالک
właściciel
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مالک
تصویر مالک
proprietário
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مالک
تصویر مالک
mmiliki
دیکشنری فارسی به سواحیلی