جدول جو
جدول جو

معنی صما - جستجوی لغت در جدول جو

صما
سخت، محکم مثلاً صخرۀ صما
تصویری از صما
تصویر صما
فرهنگ فارسی عمید
صما
برآمدن و نمودار شدن بر قوم، برانگیختن
تصویری از صما
تصویر صما
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خصما
تصویر خصما
خصیم ها، دشمن ها، جمع واژۀ خصیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صماخ
تصویر صماخ
داخل گوش، سوراخ گوش
فرهنگ فارسی عمید
(صِ)
سربند قاروره. (منتهی الارب). آنچه سر شیشه استوار کند. (مهذب الاسماء). سربند دوات. (زمخشری)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
برآمدن و نمودار شدن بر قوم، برانگیختن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
شیئی اندک و حقیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
نزدیکی: بات من القوم علی صمات، ای بمرای و مسمع فی القرب، نزدیکی انجام کار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ)
شاید که مشتق از دردی بود در صماخ و آن شکافتن گوش است چه این کلمه بر وزن ادواء (بیماریها) است، چون: سعال و زکام و حلاق. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
سوراخ گوش. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات). سوراخ باطنی گوش، گوش، آب کم. (منتهی الارب) ، سوراخ دیده. (بحر الجواهر) (از آنندراج) (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
آبی است بر یک منزلی واسط آنرا که قصد مکه دارد. ابوعبداﷲ سکونی آرد: صماخ از آبها است که بین دو جبل طی و جبالی که بین آن و تیماء است قرار دارد. یاقوت گوید: ندانم آن صماخ همین است یا خطائی در روایت رخ داده. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(ثَب ب)
به شمشیر زدن یکدیگر را. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
کوهی است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صمد. رجوع به صمد شود، سربند شیشه یا پوست پاره که سر شیشه بدان بندند. (منتهی الارب). غلاف شیشه. (مهذب الاسماء) ، خرقه یا مندیل که مردم بر سر پیچند جز عمامه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
بلای سخت. و فی المثل: صمی صمام، ای زیدی یا داهیه، و قول آنان صمام صمام،یعنی در سکوت خویشتن را کر نمودند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
چوبی که با قفیز باشد که پیمانه است. ج، صمک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَمْ ما)
زمین درشتی است دون جبل: ابومنصور گوید: زمینی است که در آن غلظت و ارتفاعی است و قاعده های فراخ دارد و زمینهای هموار و در آن سدر و گیاه می روید و چون فراخ سال بود همه عرب آنرا چراگاه سازد و صمان در روزگار قدیم بنی حنظله را بوده است و حزن بنی یربوع را و دهناء هر دو را و جز ابومنصور گوید:صمان کوهی است سرخ به زمین تمیم... و گویند صمان نزدیک رمل عالج است و بین آن و بصره نه روز راه بود. وابوزیاد گفته است: صمان شهری است از بلاد تمیم و ذوالرمه مکانی از آنرا صمانه نامیده. (معجم البلدان)
گمان دارم از نواحی شام است بظاهر بلقاء. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صُمْ ما)
جمع واژۀ اصم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صماده
تصویر صماده
دستار سر بند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمام الامان
تصویر صمام الامان
در بند استام (سوپاپ اطمینان)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمام الکهربائی
تصویر صمام الکهربائی
در بند کهربی (سوپاپ الکتریکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمامه
تصویر صمامه
در بند سر پوش در پوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمان
تصویر صمان
جمع اصم، کران ناشنوایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصما
تصویر خصما
جمع خصیم دشمنان پیکار جویان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمام
تصویر صمام
در پوش در بند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صمد، جاهای سخت جاهای بلند در پوش چوب پنبه، دستار تو پر، جمع صمده، تخته سنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صماخ
تصویر صماخ
سوراخ شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صماح
تصویر صماح
خوی گنده (عرق متعفن)، داغ، داغ کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صمات
تصویر صمات
ساکت، خاموش شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بلای سخت، حادثه زمانه، مونث اصم ناشنوا کر: زن، ماده شتر فربه، سخت، کار دشوار، مارآینکی مونث اصم کر (مونث)، سخت و محکم: صخره صماء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صماخه
تصویر صماخه
هزار لا هزار لای شکنبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صماخ
تصویر صماخ
((ص))
پرده گوش، سوراخ گوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صمات
تصویر صمات
((صُ))
خاموشی، سکوت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صماء
تصویر صماء
((صَ مّ))
زن کر، سخت و محکم
فرهنگ فارسی معین
پرده گوش، سوراخ گوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد