جدول جو
جدول جو

معنی صلیعاء - جستجوی لغت در جدول جو

صلیعاء
(صُ لَ)
شنیعۀ نمایان، هر رسوائی و فاحشه و کار بد ظاهر و پیدا، بلای سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
صلیعاء
(صُ لَ)
موضعی است که عرب را در آن وقعه ای بوده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(صُ عَ)
موضعی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
مؤنث الیان، بمعنی بزرگ سرین و دنبه آور و بزرگ دنبه. ج، الایا. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
درنگ کردن و پس ماندن. یقال: الیأت الناقه، ای ابطأت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
کفتار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ لَ)
جمع واژۀ خلیع است و خلیع فرزند بیرون کرده پدر و مادر می باشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
نام بطنی است از بنی عامر بن صعصعه که اطاعت کسی نکردندی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
دروعاء نهادن چیزی را، (از ’وع ی’)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از اسماء رجال است. (منتهی الارب) (دهار).
لغت نامه دهخدا
(مُ لَ)
شیر ترش که در شیر خالص اندازند تا بسته گردد، نیمروز، میان مغرب و نماز خفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اندکی از رخت طعام. (منتهی الارب) (آنندراج). رخت خانه خرد و کوچک. (ناظم الاطباء). چیزی از قماش طعام. (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط) ، ماه صفر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) ، ماهی مابین آخر گرما و زمستان. (منتهی الارب) (آنندراج). ماهی که بین آخر گرما و اول سرما بود. (ناظم الاطباء). ماهی بین پایان گرما و زمستان و آن ماهی است که طعام ذخیره شده منقطع می گردد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُ مَ)
گیاهی است که به گیاه غزر ماند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
مکثار. (اقرب الموارد). بسیارگوی. رجوع به صلنقی شود
لغت نامه دهخدا
(صُ لَ عی یَ)
آبی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
هر دو سر مهرۀ پشت است متصل سر از دو جانب، دو چوب که بر دو جانب پالان باشد و پالان بدان بندند. (منتهی الارب) ، هر دو سوی گردن از سوی گلو. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(صُ عَ)
زمینی است مقابل صعنبی. (منتهی الارب) (معجم البلدان). ابوزیاد انشاد کرده است:
فاصبحت بصعنبی منها ابل
و بالصعیراء لها نوح زجل.
(معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دُ رَ)
دهی است به زبید. (منتهی الارب). قریه ای است از قرای زبید دریمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
گیاه اسلیخ که مستعمل صباغان مغرب است. (منتهی الارب) (از ذیل اقرب الموارد از قاموس)
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
باطن غار، جای هموار وبرابر از پیشانی، بن بینی نزدیک ابرو. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ یِ)
جمع واژۀ لیّن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به لیّن شود
لغت نامه دهخدا
(اَ یِ)
جمع واژۀ بیّع
لغت نامه دهخدا
(اَ)
استخوانهای انگشتان. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(صُبَ)
موضعی است نزدیک طلح از رمل که آن را درایام عرب ذکری است. (معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صُ حَ)
نوعی از شیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(ظُ لَ)
موضعی است
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رجوع به زل و مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(قُ طَ)
نوعی از خرما، یا آن شهریزاست، اتقوا القطیعاء، یعنی از انقطاع یکدیگر برحذر باشید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هر گونه علف و گیاه مخصوص علوفه و علیق دامها و چهارپایان اهلی نام عام گیاهان مخصوص علیق یونجه و شبدر و چمن و غیره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلعان
تصویر صلعان
جمع اصلع، کلان مردان کل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صالح، درستکاران، جمع صلیح، راستان نیک کرداران جمع صلیح صالحان نیکوکاران
فرهنگ لغت هوشیار
لاتینی تازی گشته بارنبو (گویش گیلکی) نانوک خود روی (نعناع وحشی) از گیاهان نام دیگر این گیاه در تازی صفیره است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلیحاء
تصویر بلیحاء
اسپرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلیعا
تصویر صلیعا
هر رسوائی و فاحشه و کار بدظاهر و پیدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علیاء
تصویر علیاء
بلند نای، آسمان، لچه (قله کوه)، کار شگرف کار سترگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلحاء
تصویر صلحاء
((صُ لَ))
جمع صلیح، نیکو کاران
فرهنگ فارسی معین