جدول جو
جدول جو

معنی صلفات - جستجوی لغت در جدول جو

صلفات
(صَ لَ)
جمع واژۀ صلفه. (منتهی الارب). رجوع به صلفه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلات
تصویر صلات
(پسرانه)
دعای بنده به سوی خداوند، نماز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صفات
تصویر صفات
صفت ها، در دستور زبان کلماتی که بیانگر حالت ها، چگونگی ها، مقدارها یا تعداد اسم است ها، شاخصه ها، ویژگی ها، ممیزه ها، مانندها، کنایه از عاطفه ها، وفاداری ها، پیشه ها، شغل ها، رفتارها، منش ها، خلق و خوی ها، چگونگی ها، کنایه از معنی ها، واقع ها، باطن ها، نوع ها، قسم ها، شکل ها، گونه ها، بیان حال ها، جمع واژۀ صفت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صافات
تصویر صافات
سی و هفتمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۱۸۲ آیه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلات
تصویر صلات
نماز
صلات کشیدن: به آواز بلند «الصلاه» گفتن برای دعوت مردم به نماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلوات
تصویر صلوات
صلاه و صلوه ها، صلات، درود خاص بر پیغمبر اسلام و خاندان او، ذکر «اللّهم صلّ علی محمد و آل محمد»، کنایه از درودها، تحیت ها، جمع واژۀ صلاه و صلوه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صلات
تصویر صلات
صله ها، جوایز،، جمع واژۀ صله
فرهنگ فارسی عمید
(صِ)
زمین درشت و سخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صله. عطایا. جوایز: صلات ومواهب پادشاهان بر من متواتر شد. (کلیله و دمنه).
گر بسته بود بر تو در خانه تو بود
بر هر کسی گشاده طریق صلات تو.
مسعودسعد.
مات کن او را و ایمن شو ز مات
رحم کن چون نیست او ز اهل صلات.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صفت:
به طبع آهن بینم صفات مردم را
از آن گریزان از هر کسی پری وارم.
خاقانی.
اصلها ثابت صفات آن درخت
فرعها فوق الثریا دیده ام.
خاقانی.
آن سیه رنگ و این عقیق صفات
کان یاقوت بود در ظلمات.
نظامی.
نه فکرت به غور صفاتش رسد.
سعدی.
رشتۀ حیات آن جوان پسندیده صفات را به انقطاع رسانیدند. (حبیب السیر جزء چهارم ازج سوم چ 1 تهران ص 324). رجوع به صفت شود
لغت نامه دهخدا
برج کشیک، شهر و برجی است که در کوههای اموریان در نزدیکی قادش واقع است. (سفر داوران ا: 17). پلمر و دریک گمان دارند که همان سبتیۀ حالیه است که در وسط دشت بارآوری است. (قاموس کتاب مقدس ص 555)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
مرکز دهستان خروسلو از بخش گرمی شهرستان اردبیل، در 15 هزارگزی باختر گرمی و در مسیر شوسۀ گرمی اردبیل واقع است. جلگه، دشت، گرمسیر. سکنۀ آن 309 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه شوسه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(صَ لَ)
کنائس جهودان. اصل آن به عبرانی صلوتا است. (منتهی الارب) (المعرب جوالیقی ص 211). کنشت. کنیسه. رجوع به صلوه شود
لغت نامه دهخدا
(صُ لَ)
جمع واژۀ صلف. رجوع به صلف شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
سنگ تابان، زمین درشت سخت. (منتهی الارب). زمین سخت. (مهذب الاسماء) ، سنگ با زمین برابر شده. (منتهی الارب). صفاه قد استوت فی الارض. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
جمع واژۀ قلفه. (اقرب الموارد). رجوع به قلفه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ لِ)
جمع واژۀ خلفه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خلفه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(زُ / زُ لَ / زُ لُ)
جمع واژۀ زلفه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جمع واژۀ زلفه، پاره ای از شب یا از اول شب. (آنندراج). رجوع به زلفه شود
لغت نامه دهخدا
(لِ)
جمع واژۀ آلفه
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ)
جمع واژۀ تلف. ضایعات. هلاکها. مرگ و میرها: زلزلۀ بوئین زهرای قزوین تلفات فراوانی دربرداشت. جنگ جهانی دوم تلفات سنگینی داشت
لغت نامه دهخدا
(ظَ لِ)
جمع واژۀ ظلفه
لغت نامه دهخدا
(صَ)
رجوع به صلاه و صلوه شود
لغت نامه دهخدا
جمع صله، نودارانی ها پا رنج ها نماز. توضیح یکی از فروع دین اسلام که اعظم عبادات محسوب می شد و آن را عمود دین گفته اند، دعای بنده به سوی خداوند، رحمت و بخشایش حق تعالی، جمع صلوات، جمع صله عطاها جوایز. جوایز و عطایا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفات
تصویر صفات
جمع صفت، اوصاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لفات
تصویر لفات
گول بدخوی
فرهنگ لغت هوشیار
درود، تحیت، رحمت، نام درود خاص بر پیغمبر (ص) و آن جمله اللهم صل علی محمد و آل محمد است، نزد شیعه مذهبان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع صافه، رده بستگان صافات به گونه رمن فرشتگان جمع صافه صف زدگان، فرشتگان صف زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلفات
تصویر سلفات
لاتینی تازی گشته کات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلفات
تصویر تلفات
ضایعات، مرگ و میرها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلات
تصویر صلات
((ص))
جمع صل، عطاها، جوایز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلات
تصویر صلات
((صَ))
نماز، دعا، ظهر نماز ظهر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلوات
تصویر صلوات
((صَ لَ))
جمع صلات (صلاه)، نمازها، دعاها، درودها، اللهم صلی علی محمد وآله محمد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صلوات
تصویر صلوات
درود فرستادن
فرهنگ واژه فارسی سره
ضایعات، مرگ ومیرها، کشته شدگان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
درودها، دعاها، نمازها
فرهنگ واژه مترادف متضاد