جدول جو
جدول جو

معنی صلصال - جستجوی لغت در جدول جو

صلصال
گل خشکیده، گلی که از آن ظرف سفالی ساخته باشند و هنوز پخته نشده باشد، گل مخلوط با ریگ
تصویری از صلصال
تصویر صلصال
فرهنگ فارسی عمید
صلصال
(صَ)
گل نیکو یا به ریگ آمیخته یا گل که هنوز سفال نساخته باشند آن را. (منتهی الارب). گل با ریگ آمیخته. (غیاث اللغات). گل خشک. (ترجمان علامۀ جرجانی). گل خشک ناپخته مخلوط به ریگ:
از بر سنگ ورا راه نیارم که همی
سنگ زیر سم او ریزه شود چون صلصال.
فرخی.
ذات جسمانی او کز دم روحانی زاد
نه ز صلصال ز مشک هنر آمیخته اند.
خاقانی.
- حمارٌ صلصال، خر بسیارآواز. (منتهی الارب). رجوع به صلصل شود.
- طین ٌ صلصال، گل خشک که بانگ کند. مانند سفال نو. (منتهی الارب). گل خشک و خام که چون انگشت بر آن زنند آواز برآید. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
صلصال
گل خشک گل کوزه گری، گل رس گل خشکی که چون انگشت بر آن زنند صدا دهد، گل مخلوط با ریگ
فرهنگ لغت هوشیار
صلصال
((صَ))
گل خشک
تصویری از صلصال
تصویر صلصال
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلصل
تصویر صلصل
فاخته، پرنده ای خاکی رنگ، کوچکتر از کبوتر با طوق دور گردن که گوشت آن برای معالجۀ رعشه، فالج و سستی اعضا مفید است، ورقا، کوکو، کالنجه، کبوک
فرهنگ فارسی عمید
(صُ صِ)
حمار صلاصل، خر بسیار بانگ و فریاد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَ صِ)
جمع واژۀ صلصل. فاخته. (غیاث اللغات) (دهار). جمع واژۀ صلصال. رجوع به صلصال شود، موهای پیشانی اسب. (غیاث اللغات) (آنندراج) ، قدحها. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(صُ صُ)
در هفت میلی مدینه است. چون پیغمبر در عام الفتح از مدینه به مکه شد بدانجا نزول فرمود. (معجم البلدان)
موضعی است عمرو بن کلاب را. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(صَ صَ)
موی پیشانی اسب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صلّه. (منتهی الارب). رجوع به صله شود
آستر موزه یا ساق موزه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صَلْ لا)
آب برگردیده رنگ و مزه، طین صلال، گل که از وی بانگ آید. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صلصاله
تصویر صلصاله
پاره ای گل خشک، سرزمین تهی
فرهنگ لغت هوشیار
ارار کننده خر بانگ زننده کبوک ها (فاخته ها)، مهجام ها، موهای پیشانی اسپ حمار فاخته، موهای پیشانی اسب، قدحها
فرهنگ لغت هوشیار
آستر موزه ساغ موزه مانداب آب بر گشته رنگ جمع صل مارهای افسون ناپذیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلصل
تصویر صلصل
مرغی است یا آن فاخته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلصل
تصویر صلصل
((صُ صُ))
فاخته
فرهنگ فارسی معین