جدول جو
جدول جو

معنی صلح - جستجوی لغت در جدول جو

صلح
دست کشیدن از جنگ با عقد قرارداد،
در علم حقوق عقدی که در آن کسی ملکی، مالی یا حقی از خود را به دیگری واگذار می کند و می بخشد،
دعوایی را با قرار و پیمانی بین خود حل و فصل کردن، آشتی، سازش
صلح کردن: آشتی کردن، سازش کردن
صلح کل: مصالحۀ کامل، آشتی و سازش با پیروان مذاهب مختلف، سازگاری با دوست و دشمن، برای مثال عارفان، صائب ز سعد و نحس انجم فارغند / صلح کل با ثابت و سیار گردون کرده اند (صائب - ۷۲۹)
تصویری از صلح
تصویر صلح
فرهنگ فارسی عمید
صلح(صِ)
بلده ای است فوق واسط و آنرا نهری است که از جانب شرقی دجله آب می گیرد از مکانی که آنرا فم صلح نامند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
صلح(صُ)
آشتی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء). سلم. تراضی میان متنازعین. سازش. هدنه. هواده. مقابل حرب و جنگ:
همه نیوشۀ خواجه به نیکوئی و به صلح
همه نیوشۀ نادان به جنگ و کار نغام.
رودکی.
نشستند با صلح و گفتند باز
که از کینه با هم نگیریم ساز.
فردوسی.
چو بشنید از ایرانیان شهریار
ز صلح و ز پیکار وز کارزار.
فردوسی.
روزی دو سه رسولان آمدند و شدند تا مگر صلحی افتد، نیفتاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 197). و کارهای علی تکین راست کرده آید به جنگ یا به صلح که بادی در سر وی نهاده اند. (تاریخ بیهقی ص 285). علی تگین سخت شکسته و متحیر شده است که مردمش کم آمده است و بر آن است که رسولان فرستد و به صلح سخن گوید. (تاریخ بیهقی ص 353). رسول پیش آمد و زمین بوسه داد. بنشاندش، چنانکه به خوارزم شاه نزدیکتر بود و از صلح سخن رفت. (تاریخ بیهقی ص 355). جهد باید کرد تا به مرو رسیم که آنجا این کار یا به جنگ یا به صلح در توان یافت. (تاریخ بیهقی ص 633).
تا با تو به صلح گشتم ای مایۀ جنگ
گردد دل من همی ز بت رویان تنگ.
فرخی.
چون پری جمله پریدند گه صلح ولیک
به گه شر همه ابلیس لعین را حشرند.
ناصرخسرو.
نباید تا نباشد جرم عذری
نه صلحی تا نباشد کارزاری.
ناصرخسرو.
کار یزدان، صلح ونیکوئی و خیر
کار دیوان، جنگ و زشتی و شر است.
ناصرخسرو.
در میان دوستان گه جنگ باشد گاه صلح
در مزاج اختران گه نفع باشد گه ضرر.
سنائی.
بجز با لب و چشم خوبان نبود
همه صلح و جنگی که من داشتم.
خاقانی.
گوئیا آب و آتشند این دو
که بهم صلحشان نمی یابم.
خاقانی.
کفر و ایمان را بهم صلح است و خیز از زلف و رخ
فتنه ای ساز و میان کفر و ایمان درفکن.
خاقانی.
بر اندیشۀ صلح بربست راه
بهانه طلب کرد بر صلح شاه.
نظامی.
چون بخت نیک انجام را با ما بکلی صلح نیست
بگذار تا جان میدهد بدگوی بدفرجام را.
سعدی.
بیا که نوبت صلحست و دوستی و عنایت
بشرط آنکه نگوئیم از آنچه رفته حکایت.
سعدی.
از در صلح آمده ای یا خلاف
با قدم خوف روم یا رجا.
سعدی.
لیکن اگر دور وصالی بود
صلح فراموش کند ماجرا.
سعدی.
، (اصطلاح فقه) نوعی است از عقود. در ترجمه نهایه آمده: صلح رواست از میان دو مسلمان مادام تامؤدی نبود با آنکه حرامی به حلال کند یا حلالی به حرام کند و هرگه که دو کس باشند که هر دو را بنزدیک یکدیگر چیزی بود از طعامی یا متاعی یا جز از آن و متعین باشد هر دو را یا متعین نباشد یا هر دو دانند که چه مقدار است یا ندانند و صلح کنند بر آنکه هر دو بجابگذارند و یکدیگر را حلال کنند روا بود و چون چنین کرده باشند یکی را از هر دو نبود که رجوع کند با آن دیگر، پس از آن که به دل خوشی هر دو رفته باشد و اگر کسی را دینی بود بر غیری مؤجل و چیزی از آن کم کند اگر اندک بود و اگر بسیار و درخواهد تا باقی بزودی بدهد روا بود و دو انباز چون بازبخشند و صلح بسته باشند بر آنکه بود و زیان بر یکی بود و آن دیگر سرمایۀ خویش بتمامی برگیرد روا بود و هرگه که با دو کس دو درم باشد، یکی از این دوگانه گوید که این هر دو درم مراست و یکی دیگر گوید که از میان من و توست باید که آن کس را که دعوی هر دو کند یک درم به وی دهند از بهر آنکه صاحبش اقرار داده است بدان و آن یک درم دیگر از میان هر دو بدو نیم باز بخشند و هرگه که با مردی مثلاً بیست درم بود از آن کسی معین و کسی دیگر را با وی سی درم بود و بهر دو بضاعت جامه خرند و پس بهم آمیخته شود و وی را متمیز نشود بفروشند و مال بر پنج جزو قسمت کنند سه بخداوند سی دهند و دو بخداوند بیست و اگر مردی دو دینار بودیعه فرا کسی دهد و یکی دیگر دیناری و ودیعه فرا وی دهد و از این جمله یک دینار ضایع شود و خداوند دو دینار را آنچه مانده است، یک دینار بدهند و یک دینار را از میان هر دو قسمت کنند. (ترجمه النهایه فی مجرد الفقه و الفتاوی چ دانشگاه تهران ج 1 ص 209)
لغت نامه دهخدا
صلح
آشتی، سازش نیکوکار، صالح
تصویری از صلح
تصویر صلح
فرهنگ لغت هوشیار
صلح((صُ))
آشتی کردن، آشتی، دوستی، عقدی که دو طرف در مورد بخشیدن چیزی یا گذشتن از حقی در مقابل هم تعهد می کنند، نامه قراردادی که بین دو طرف جنگ یا دعوا نوشته یا شرایط تحت جنگ در آن قید می شود
تصویری از صلح
تصویر صلح
فرهنگ فارسی معین
صلح
آشتی، سازش
تصویری از صلح
تصویر صلح
فرهنگ واژه فارسی سره
صلح
آرامش، آشتی، اصلاح، سازش، صفا، مصالحه
متضاد: جنگ، دعوا، کشمکش، نزاع، نقار
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مصلح
تصویر مصلح
(پسرانه)
آنکه اصلاح می کند، اصلاح کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از صلحا
تصویر صلحا
صالح ها، نیکوکارها، شایسته ها، درخورها، نیک ها، پایبندها به اصول اخلاقی و مذهبی، جمع واژۀ صالح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اصلح
تصویر اصلح
صالح تر، به صلاح تر، باصلاح تر، نیکوتر، شایسته تر، سزاوارتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
اصلاح کننده، به صلاح آورنده، نیکو کننده، آشتی دهنده، شایسته، نیکوکار
فرهنگ فارسی عمید
(صِ)
نسبتی است به فم الصلح که بلده ای است بر دجله در سمت بالای واسط. رجوع به صلح شود
لغت نامه دهخدا
(صُ حَ)
آشتی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از صلحا
تصویر صلحا
جمع صلیح صالحان نیکوکاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اصلح
تصویر اصلح
نیکوتر، بصلاح تر، سزاوارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
بصلاح و نیکویی آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
((مُ لِ))
اصلاح کننده، نیکو کار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اصلح
تصویر اصلح
((اَ لَ))
نیکوتر، نکوکارتر، شایسته تر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
Moralist
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
moraliste
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
Moralist
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
moralista
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
моралист
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
мораліст
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
moraalist
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
moralista
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
moralista
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
moralista
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
नैतिकतावादी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
নৈতিকবাদী
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
moralistis
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
ahlakçı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
도덕가
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
道德家
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مصلح
تصویر مصلح
道徳家
دیکشنری فارسی به ژاپنی